برخورد قهری منجر به مقاومت و لجبازی بخشی از مردم می شود
- شناسه خبر: 4972
- تاریخ و زمان ارسال: 7 بهمن 1402 ساعت 10:05
- منتشرکننده: بشارت آنلاین
گفت و گوی بشارتنو با «انسان شناس گردشگری» پیرامون رواج برخی آیین های خارجی در ایران:
برخورد قهری، جامعه را در پذیرش آیین های غیرایرانی ترغیب می کند
بشارت نو_ یگانه شوق الشعراء/ در سالهای اخیر شاهد رواج برگزاری مراسم آیینی مسیحی مانند کریسمس در ایران هستیم و به نظر میرسد اقبال عمومی نسبت به برگزاری چنین مراسماتی در میان ایرانیان و خصوصا نسل جوان افزایش یافته است. بشارت نو در این باره با امیر هاشمی مقدم انسان شناس حوزه گردشگری گفت و گو کرده که در ادامه می خوانیم:
ارتباط برگزاری مراسم آیینی با هویت جمعی چیست؟
آیینها یکی از مهمترین عناصری هستند که به تقویت جمعی میپردازند. در واقع بیشتر آیینها اجتماعیاند و غیرمستقیم کارکرد افزایش همبستگی اجتماعی را دارند. حتی بیشتر آیینهای جمعی مولفههایی دارد که شرکتکنندگان در آن از شرایط زندگی عادی بیرون میروند؛ اما چون این خروج از شرایط عادی هم جمعی است، بنابراین هویت جمعی همچنان در آن قوی است. در ادبیات انسانشناسی اینها در مفهوم «مناسک گذار» ون ژنپ و «درام اجتماعی» ویکتور ترنر تشریح شده است. بسیاری از آیینها کمابیش تبدیل به یکی از مهمترین ویژگیهای هویتی یک گروه میشود. برای نمونه نوروز یکی از اصلیترین ویژگیهای فرهنگ ایرانی است. همچنانکه آیینهای عزاداری محرم نیز شاید اصلیترین نمود هویت شیعی باشد.
آیا بین هویت جمعی ای که مردم از طریق برگزاری مراسم آیینی برای خود تعریف میکنند با آنچه از سمت حاکمیت تعریف میشود تقابلی وجود دارد؟
شاید بتوان از سه حالت سخن گفت: نخست اینکه این مراسم از سوی مردم پذیرفته میشود. بسیاری از مراسمی که اکنون ما میبینیم، ابتدا از سوی حکومتها به این شکل برپا شد و سپس میان جامعه رسوخ یافت و مردمی شد. البته در این جابجایی و دست به دست شدن آیین، قطعا تغییرات کم یا زیادی در آنها رخ میدهد. مثلا ما میدانیم که نخستین بار این شیوه تعطیلی بازار و عزاداری محرم در کوی و برزن برای اباعبدالله (ع) در دوره آل بویه و به دستور حکومت شکل گرفت؛ سپس در دوره صفوی دوباره احیا شد و نهایتا دیگر تبدیل به پدیدهای مردمی شد که حتی برخی حکومتها تلاش کردند در برابر این شیوه برگزاریاش بایستند.
دومین حالت اینست که مراسمی از سوی حکومت تعریف شده و در بخشی از بدنه مردم پذیرفته شود، اما در بخشی دیگر پذیرفته نشود. در واقع در اینجا حکومتها بر پایه نیازسنجی بخشی از مردم دست به چنین کاری میزنند. یعنی میدانند این احساس نیاز یا دست کم ظرفیت در میان بخشی از بدنه جامعه وجود دارد؛ حالا ممکن است آشکارا بیان شده باشد و یا بیان نشده باشد. هرچه این آیین با فرهنگ شمار بیشتری از مردم ارتباط داشته باشد، امکان رواجش در میان مردم هم بیشتر میشود. مثلا پس از انقلاب بر شمار آیینهای مذهبی افزوده شد و مناسبتهای بیشتری در تقویم رسمی جای گرفت. از آنجا که مذهب رسمی کشور تشیع است، بیشتر این آیینها در میان مردم جای خود را باز کرد. اما چه پیش از انقلاب و چه پس از انقلاب ما آیینهایی هم داشته و داریم که ممکن است بر پایه دیدگاه سیاسی شکل گرفته باشد. در اینجا میبینیم بخشی از مردم در این آیینها حضور مییابند و بخشی دیگر حضور نمییابند.
نهایتا سومین حالت مربوط به زمانی است که دو آیین در تقابل با یکدیگر قرار بگیرد. مثلا حکومتها آیینی ابداع یا معرفی کنند که با یک آیین کهن که مردم به آن دلبستگی دارند در تقابل قرار بگیرد. خب در اینجا بسته به اهمیت هر یک از آیینها و میزان تاکید هر گروه بر اجرای آیینش ممکن است تضاد و تنش میان مردم و حاکمیت شکل بگیرد. من البته نمونهای در این زمینه نمیشناسم. ولی فرض کنید حکومت بیاید و روز نخست فروردین را «روز تلاش و جهاد کارکنان» نامگذاری کرده و از مردم بخواهد سر کار خود حاضر شده و از چنین روز و آیینی هم تجلیل کنند. طبیعتا این دو در تقابل با یکدیگر قرار میگیرد. البته حالا که به نامگذاری اشاره کردم بد نیست به این نکته هم بپردازم که این شیوهای که برخی در پیش گرفتهاند تا چهارشنبهسوری را «چهارشنبه آخر سال»، شب چله را «روز ترویج فرهنگ میهمانی و پیوند با خویشان» و سیزده بهدر را «روز طبیعت» بنامند را شاید بشود مهمترین نمود تقابل میان مردم و بخشی از مسئولان دانست که شوربختانه بدون ارزیابی و پیوستهای فرهنگی-اجتماعی دست به چنین اقدامات عجیبی میزنند. قطعا چنین نامگذاریهای مندرآوردی شکست خواهد خورد؛ چرا که فرهنگ راه خودش را میرود و هر کجا تقابل یا همزمانی و تضادی پیش بیاید، مدیریتش خواهد کرد.
برای نمونه بارها پیش آمده که نوروز با دهه محرم یا با ایام شهادت حضرت علی (ع) در ماه رمضان همزمان شده که چون هر دو آیین در واقع مردمی است، خود مردم به بهترین نحو برگزاری هر دو را مدیریت کردهاند. البته تا یادم نرفته اشاره کنم که در اوایل انقلاب دیدگاههایی وجود داشت که مثلا مخالف برگزاری چهارشنبهسوری بود و تلاشهایی هم برای حذف آن انجام داد. اما خب شکست خورد و نهایتا امروزه چهارشنبهسوری از مدار تعادل بیرون و تبدیل به آیینی شده که هر ساله تلفات برجای میگذارد. با توجه به همین تجربیات به نظرم بهتر است جلوی برگزاری آیینهایی همچون کریسمس را هم نگیرند. این آیینها دیر یا زود جای خود را در میان بخشی از ایرانیان باز خواهند کرد. اگر در بستر طبیعی «اشاعه فرهنگی» وارد شوند، خود فرهنگ ایرانی آن را کنترل میکند. اما اگر تقابلی با آن شکل بگیرد که منجر به مقاومت و لجبازی از سوی بخشی از مردم گردد، ممکن است راه افراطی در پیش بگیرد و حتی تبدیل به نوعی رفتار یا اصطلاحا «اکت سیاسی» شود. به نظرم ضرورتی ندارد چنین تقابلی ایجاد کنیم. این را بهعنوان کسی میگویم که شخصا از رواج آیین کریسمس در ایران ناخرسندم؛ اما باید روی زمین و بر پایه دیدگاه واقعگرایانه حرف زد.
آیینهایی چون کریسمس یا ولنتاین چه نسبتی با آیینهای سنتی ایرانی مانند نوروز دارند؟
کریسمس خب طبیعتا ارتباط مستقیمی با آیینهای سنتی ایرانی ندارد، مگر آنکه دو نکته را لحاظ کنیم:
نخست اینکه بخشی از هممیهنان ما مسیحی هستند (بهویژه ارامنه و آشوریان) که آیین زادروز حضرت را عیسی (ع) را جشن میگیرند. از این نظر میشود کریسمس را هم یکی از جشنهای خردهفرهنگی ایرانیان دانست.
دوم اینکه بر پایه برخی منابع تاریخی به نظر میآید میان جشن کریسمس و سنتهای آیین مهرپرستی که ریشه ایرانی دارد همپوشانیهایی وجود داشته باشد. یعنی این آیین از ایران به روم آن روزگار (آناتولی) و سپس اروپا گسترش یافته و آیین میترائیسم در کل اروپا چیره میگردد. بعدها که آیین مسیحیت در سده چهارم میلادی موفق میشود بالاخره آیین میترائیسم را کنار بزند، بسیاری از عناصر این آیین کهن ایرانی وارد مسیحیت میشود. برای نمونه برخی برآوردها نشان میدهد زادروز حضرت عیسی در اواخر ماه می یا اوایل آپریل که همان فروردین ما بشود بوده، اما چون در روم و اروپا زمینه تاریخی و فرهنگی زایش ایزد مهر در اول زمستان وجود داشته، کمکم این دو رویداد بر یکدیگر منطبق میشوند. اما اگر از این دو نکته بگذریم، خب کریسمس نسبت دیگری با آیینهای سنتی ایرانی ندارد.
نسبت آنها با مراسم مذهبی (جشنها و عزاداریها) چیست؟
کریسمس بههرحال یک جشن دینی است؛ آن هم دینی که مورد تایید اسلام است و حضرت عیسی (ع) هم در قرآن کریم جزو پیامبران اولولعزم به شمار میآید. همین است که میبینیم همهساله در ایام کریسمس بسیاری از شخصیتهای برجسته دین اسلام به مسیحیان جهان شادباش میگویند. اما به جز این نسبت دیگری به نظر نمیآید که به جشنها و عزاداریهای مذهبی ما داشته باشد. دست کم من تاکنون در این باره چیزی نشنیدهام.
گرایش جامعه ایرانی به سمت این نوع از آیینها چه تاثیری بر هویت جامعه ایرانی به جای میگذارد و منجر به چه تغییراتی میشود؟
هویت جامعه ایرانی هرگز ثابت نبوده و در طول تاریخ بخشهایی به آن افزوده شده و بخشهایی از آن پاک شده است. مثلا تا همین چند سده پیش ما جشن آبپاشان را داشتیم که امروزه اثری از آن در ایران نیست. بسیاری از جشنهای مهم امروزی هم ممکن است از جاهایی دیگر آمده باشد؛ مثلا به نظر میآید نوروز حدود سه هزار سال پیش از میانرودان به ایران امروزی وارد شده باشد. اما اکنون مهمترین جشن ایرانیان به شمار میآید و همه جای جهان هم از آن بهعنوان جشن ایرانی یاد میشود. آیینهای شیعی (چه جشنها و چه عزاداریها) هم از سرزمین حجاز یا عراق به ایران وارد شد، اما امروزه ایران را مهمترین پایگاه شیعه در جهان میشناسند. بنابراین طبیعی است که در طول تاریخ آیینهایی از جایی به جای دیگر وارد شده و مورد پذیرش قرار میگیرد. به نظر میآید کریسمس را نیز باید در این دسته ببینیم. من البته شخصا از اینکه میبینم در ایام کریسمس بسیاری از فروشگاههای کادو و هدیهفروشی درخت کاج و لباس بابانوئل و… میفروشند خوشحال نیستم؛ اما این دیدگاه شخصی من است. در عوض، دیدگاه انسانشناسی به من میگوید چه خوشحال باشم و چه ناراحت، کریسمس کمکم دارد جایش را در میان جشنهای ایرانیان باز میکند.
آیا رواج برگزاری چنین مراسمی به نوعی تلاش برای تعریف هویت جهانی محسوب میشود؟
نمیدانم منظورتان از کاربرد واژه «تلاش» چیست. مطمئن هم نیستم ایرانیان آگاهانه بخواهند به جهانیان بگویند که «ببینید! ما هم مانند بیشتر نقاط جهان داریم کریسمس را جشن میگیریم». رواج کریسمس در ایران به نظر من (که شاید درست هم نباشد) بیشتر متاثر از فیلمها و سریالهای غربی است. بسیاری از این فیلم و سریالها در کریسمس رخ میدهند. یعنی مثلا فلان خانواده در تعطیلات کریسمس دور هم جمع میشوند و بعد اتفاقی میافتد که داستان فیلم بر پایه آن شکل میگیرد و پیش میرود. فکر میکنم هر یک از ما دهها فیلم و سریال با چنین شرایطی (یعنی رخ دادن داستان فیلم در ایام کریسمس) دیده باشیم. کودکان ایرانی هم کارتنهای زیادی دیدهاند که درباره کریسمس است. بنابراین ناخودآگاه وقتی در خیابان راه میروند و درخت کریسمس یا لباس بابانوئل میبینند، از خوانواده درخواست خرید آن را دارند.
ولی بههرحال از زاویهای دیگر میشود به پرسش شما پرداخت و آن هم بحث جهانی شدن است. همانگونه که سینمای هالیوود یکی از نمادهای جهانی شدن است که خود عامل ترویج فرهنگ امریکایی به دیگر نقاط جهان شده، کریسمس هم دارد تبدیل به جشنی میشود که در همه جهان پاس داشته میشود. حتما میدانید که ایران جزو انگشتشمار کشورهایی است که همچنان گاهشماریاش غیر میلادی است. همینجا در پرانتز یادآوری کنم که ما و افغانستان تنها کشورهایی بودیم که گاهشماریمان هجری خورشیدی بود، که شوربختانه پس از روی کار آمدن حکومت قومگرا طالبان، این نظام گاهشماری به هجری قمری تغییر یافت و فعلا ایران تنها کشور جهان است با نظام گاهشماری هجری خورشیدی.
درباره این جهانی شدن هم یک نکته دیگر بیفزایم: همانگونه که میدانید خیلیها میگویند جهانی شدن یعنی یکدست شدن فرهنگهای جهانی و تبدیل شدن فرهنگها به یک فرهنگ یکشکل. در نقطه مقابل دیدگاه دیگری میگوید اتفاقا جهانی شدن به فرهنگهای کوچک و محلی هم اجازه عرض اندام میدهد و باعث میشود آنها داشتههای فرهنگی خودشان را به جهانیان معرفی کنند (آنگونه که مثلا اکنون بسیاری از مردم جهان از وجود جشن نوروز در ایران آگاهی دارند). اما حتی وقتی یک پدیده همچون کریسمس جهانی و جهانگیر میشود نیز، در چارچوب فرهنگهای محلی فهمیده و تفسیر شده و ممکن است تغییراتی در آن رخ بدهد. بنابراین هیچ بعید نیست چند سال دیگر ما یک نسخه یا اصطلاحا ورژن بابانوئل در ایران داشته باشیم که ویژه خود ایران باشد و در غرب از آن خبری نباشد. همانگونه که یک نسخه از موسیقی پاپ ایرانی داریم. همین است که بسیاری ترجیح میدهند به جای اصطلاح جهانی شدن یا «گلوبالیزیشن» از اصطلاح جهان-محلی شدن یا «گلوکالیزیشن» سخن بگویند.
آخرین نکتهام درباره جهانی شدن هم بحث «همهچیزخواری» یا «اُمنیوُروس» است. امنیوروس موجودی است که همه چیز میخورد. جهانی شدن باعث همهچیزخواری فرهنگها میشود. یعنی همانگونه که الان تقریبا همه ایرانیان ماکارونی ایتالیایی هم میخورند (و کم کم خوراکیهای دیگری همچون کباب ترکی، سوشی ژاپنی و… هم دارد همهگیر میشود)، در دیگر اجزاء فرهنگ هم تکههایی از فرهنگهای مختلف جهان اخذ کرده و بدون مشکل در کنار یکدیگر به کار میبرند. در اینجا مشخصا منظورم آیینهاست. برای نمونه ممکن است یک ایرانی شیعه معتقد که تاکنون هم جشن نوروز را برپا میداشته و هم در مراسم عزاداری محرم شرکت میکرده، درخت کریسمس را هم بگیرد و گوشه خانهاش بگذارد (شخصا چنین شخصی را از نزدیک میشناسم).
آیا جامعه ایرانی از این مسیر به دنبال تجربه تجدد است؟
در اینجا باز هم به نظرم همان مسئله پرسش قبلی پیش میآید: اینکه در بسیاری از رفتارهای ایرانیان نباید دنبال چنین ریشهیابیهایی باشیم. یعنی اینکه بگوییم ایرانیها برای اینکه میخواهند متجدد یا جهانی شوند این کارها را انجام میدهند. نتیجهاش ممکن است به جهانی شدن یا تجدد ختم شود، اما هدفشان از ابتدا این نبوده. به سخن دیگر آگاهانه این کار را نکردند که بگویند «خب این کار را میکنیم تا یک گام دیگر به تجدد نزدیک شویم». اما اگر دیدگاه شخصی خودم را بخواهم بگویم، چنین چیزی را من کمتر در راستای تجدد میبینم. دست کم در تعریفی که از تجدد در ذهنیت ایرانیان جای گرفته، اینگونه رفتارها کمتر نشانهای از متجدد بودن دارد. آن تعریفی که آخوندزاده جوان از تجدد به معنای «از فرق سر تا نوک پا غربی شدن» داشت و بعدها خودش آن را کنار گذاشت دیگر جایی در ذهنیت ایرانی ندارد. فکر میکنم اکنون مهمترین نمادهای تجدد در ذهنیت ایرانیان شیوه حکومتداری، کاربرد علوم و تکنولوژی روز، گسترش آزادیهای فردی و… باشد. آیینهایی همچون کریسمس در این میان جایی ندارد.
اما شاید به تعبیری بشود گفت برپایی آیین کریسمس برای قشری از ایرانیان دارد تبدیل به یک جور کلاس و مد میشود که نباید از آن عقب بمانند. برای همین است که در ایام کریسمس میشود در صفحات اینستاگرامی برخی از ایرانیان تصاویر درخت تزئینشده کاج گوشه هالشان را دید یا پیامهای تبریک سال نوی میلادیشان را خواند.
- امیر هاشمی مقدم، انسان شناس و استاد دانشگاه: بهتر است با قوه قهریه جلوی برگزاری آیینهایی همچون کریسمس را نگیرند. این آیینها دیر یا زود جای خود را در میان بخشی از ایرانیان باز خواهند کرد. اگر در بستر طبیعی «اشاعه فرهنگی» وارد شوند، خود فرهنگ ایرانی آن را کنترل میکند. اما اگر تقابلی با آن شکل بگیرد که منجر به مقاومت و لجبازی از سوی بخشی از مردم گردد، ممکن است راه افراطی در پیش بگیرد و حتی تبدیل به نوعی رفتار یا اصطلاحا «اکت سیاسی» شود
جهانی شدن به فرهنگهای کوچک و محلی هم اجازه عرض اندام میدهد و باعث میشود آنها داشتههای فرهنگی خودشان را به جهانیان معرفی کنند یا فرهنگ های دیگر را بومی سازند بنابراین هیچ بعید نیست چند سال دیگر ما یک نسخه یا اصطلاحا ورژن بابانوئل در ایران داشته باشیم که ویژه خود ایران باشد و در غرب از آن خبری نباشد
- امیر هاشمی مقدم: این شیوهای که برخی در پیش گرفتهاند تا چهارشنبهسوری را «چهارشنبه آخر سال»، شب چله را «روز ترویج فرهنگ میهمانی و پیوند با خویشان» و سیزده بهدر را «روز طبیعت» بنامند را شاید بشود مهمترین نمود تقابل میان مردم و بخشی از مسئولان دانست که شوربختانه بدون ارزیابی و پیوستهای فرهنگی-اجتماعی دست به چنین اقدامات عجیبی میزنند. قطعا چنین نامگذاریهای مندرآوردی شکست خواهد خورد؛ چرا که فرهنگ راه خودش را میرود و هر کجا تقابل یا همزمانی و تضادی پیش بیاید، مدیریتش خواهد کرد
- هویت جامعه ایرانی هرگز ثابت نبوده و در طول تاریخ بخشهایی به آن افزوده شده و بخشهایی از آن پاک شده است. مثلا تا همین چند سده پیش ما جشن آبپاشان را داشتیم که امروزه اثری از آن در ایران نیست
- شخصا از اینکه میبینم در ایام کریسمس بسیاری از فروشگاههای کادو و هدیهفروشی درخت کاج و لباس بابانوئل و… میفروشند خوشحال نیستم؛ اما این دیدگاه شخصی من است. در عوض، دیدگاه انسانشناسی به من میگوید چه خوشحال باشم و چه ناراحت، کریسمس کمکم دارد جایش را در میان جشنهای ایرانیان باز میکند
- پدیده جهانی شدن هم می تواند عامل رواج برخی آیین ها در ایران مثل کریسمس باشد. همانگونه که سینمای هالیوود یکی از نمادهای جهانی شدن است که خود عامل ترویج فرهنگ امریکایی به دیگر نقاط جهان شده، کریسمس هم دارد تبدیل به جشنی میشود که در همه جهان پاس داشته میشود. حتما میدانید که ایران جزو انگشتشمار کشورهایی است که همچنان گاهشماریاش غیر میلادی است