درک و استفاده از دانش نقاشی در فیلمسازی ضروری است
- شناسه خبر: 6405
- تاریخ و زمان ارسال: 19 اسفند 1402 ساعت 13:57
- منتشرکننده: بشارت آنلاین
سیروس مقدم ؛ کارگردان سینما و تلویزیون:
درک و استفاده از دانش نقاشی در فیلمسازی ضروری است
سیروس مقدم بیان کرد آثار نمایشگاه نقاشی اش، فیگوراتیو هستند که همین ویژگی عامل ارتباط مخاطب با این جنس از نقاشی است و درک و فهم را آسانتر میکند.
سیروس مقدم کارگردان سینما و تلویزیون که نمایشگاه نقاشیهایش با عنوان «شرجی» در گالری گویه برپابود، در گفتوگو با مهر درباره برگزاری نمایشگاه پس از ۴۰ سال دوری از نقاشی توضیح داد: ارتباط من با نقاشی به دلیل اینکه رشته تحصیلی ام نقاشی بود، در تمامی این سالها قطع نشده است برای مثال در دکوپاژ آثارم از نقاشی بهره میگرفتم و صحنهها را به دلیل اینکه دستم در نقاشی و طراحی قوی بود، به صورت استوری بورد میکشیدم و به گروه صحنه ارایه میکردم تا از آن بهره بگیرند. در این استوری بوردها از زاویه دوربین گرفته تا نور و رنگ تصاویر مشخص بود.
وی تصریح کرد: مباحثی چون رنگ، کمپوزیسیون، نور و هارمونی در فضاسازی سریالهایی که کار کردم، نمود پیدا میکرد و استفاده شده است به همین دلیل کارهای من تفاوت قابل توجهی با کار دوستانی دارد که به کار با این ابزار مسلط نیستند.
چه چیز باعث شد دوباره نقاشی کنید؟
کار نقاشی بعد از ۴۵ سال دوری از دوران کرونا شروع شد. چون در آن زمان نمیشد کارهای گروهی فیلمسازی را داشته باشیم به همین دلیل مجدداً شروع به تمرین و کار نقاشی کردم و به تدریج طی ۲ سال اخیر تابلوهایی را کشیدم.
در مورد نمایشگاه «شرجی» که برگزار شدتوضیحی می فرمائید.
نمایشگاه به ۲ بخش تقسیم میشد که بخش اول آن متشکل از آثار دوران قدیم که از سال ۱۳۵۶ تا ۱۳۶۰ خلق شدهاند، بودو بخش دوم نیز مربوط به آثاری که در سه سال اخیر کار کردهام. سبک کارهایم نیز اکسپرسیونیستی و رئالیسم اجتماعی با موضوعات و فضاسازیهای جدید بود. در این نمایشگاه ۱۶ تابلوی رنگ روغن بزرگ حضور داشت که ۳ اثر آن متعلق به چهل سال گذشته و بقیهاش معاصر بود. حدود ۳۰ اثر طراحی نیز با تکنیکهای سیاه قلم، مداد رنگی و اکریلیک کار شده بود.
موضوع اصلی آثارتان در چه زمینه ای بود ؟
موضوع اصلی آثار من، انسان است و رنج و زحمت انسان را در محیط های مختلف روایت میکنم. اساساً سبک اکسپرسیونیست، هیجانات درونی هنرمند را نسبت به رویدادها، اتفاقات پیرامونش و انسانها روایت میکند اما با تکنیکهای فردی نقاش اجرا میشود. از طرف دیگر، چون انسان موضوع اصلی کارهای من است، فیگور نقشی اساسی ایفا میکند که به همین دلیل آثار نمایشگاه فیگوراتیو هستند که عامل ارتباط مخاطب با این جنس از نقاشی است و درک و فهم را آسانتر کرده و مخاطب میتواند ارتباطی انسانی برقرار کند.
آیا در خلق آثار نقاشی نیز نگاهی انتقادی همچون آثار نمایشیایتان داشت؟
وقتی در آثار، انسان و سختیها و رنجهای او به تصویر کشیده میشود، خود به خود انتقاد را نیز تصویر میکند. برای مثال تابلویی دارم که کارگران معدن ذغال سنگ نخلک را در آن تصویر کردهام؛ وقتی آدمها و سنگها شبیه به همدیگر میشوند، نشان از سختی محیط کار است که انسانها را نیز شبیه به خودش کرده است و به گونهای با هم عجین شدهاند. یا در تابلوی ماهیگیران که ماهی گیرها و امواج خروشان دریا، در حال تبدیل شدن به یکدیگر هستند. من هنرمند ناتورالیست نیستم که طبیعت را عین به عین مانند یک عکاس بازگو کنم بلکه سعی کردم نگاه خودم را نیز به سوژهای که انتخاب کردم، داشته باشم. در واقع، دیدگاه من به سوژه رئالیستی تزریق و سپس تبدیل به یک اثر اکسپرسیونیستی میشود.
سعی کردم اثری را خلق کنم که خودش گویای احوال خودش باشد و تاثیر احساسی خوبی روی مخاطب بگذارد و احساساتش را به غلیان درآورد، چراکه وقتی اثری با موضوع انسان و محیط زندگی او خلق میشود، خودش گویای احوالات خواهد بود.
چقدر هنرهای تجسمی در هنر تصویریاش تاثیرگذار بوده است؟
تاریخ هنرهای تجسمی گویای این است که قبل از پیدایش هنرهای دیگر، ارتباطات انسانی از طریق نقاشی و طراحی برقرار و تسهیل میشد و در کنارش بقیه هنرها شکل گرفت و به معماری، سینما، موسیقی و تئاتر رسیدهایم. بنابراین من نیز که در رشته نقاشی تحصیل کردهام، دیدگاهم برای شکلگیری قابهای زیباتر و طراحی روانتر سکانسها موثر بوده است.
به عنوان پرسش آخر،آیا آثارتان مخاطب خاصی بدنبال داشت؟
چون موضوع آثارم انسان است، مخاطب خاصی ندارد و به گمانم، همگان مخاطب آثار من هستند و آنها درک میکنند. عامل انسانی، عامل مشترکی برای همه نقاشان دنیا است همچنان که اخیراً با نقاشیهای فریدا کالو آشنا شدم که سوژه نقاشیهایش، رنج های انسانی است و آثارش برای منِ ایرانی هم قابل درک است.