سوریه همچنان قربانی می شود
- شناسه خبر: 12403
- تاریخ و زمان ارسال: 21 آذر 1403 ساعت 13:29
- منتشرکننده: بشارت آنلاین
![](https://beshaaratonline.ir/wp-content/uploads/2024/12/بشارت-نو-سوریه.jpg)
علیرضا نظری اسفنگره
دانش آموخته علوم سیاسی و روابط بین الملل
نظریه نظم تک قطبی از جمله نظریه های دوره پسانوگرای ژئوپلیتیک است. ساموئل هانتیگتون، در پژوهشی تحت عنوان «ابرقدرت یکه و تنها، بعد جدید قدرت» می گوید سیاست های جهانی همیشه پیرامون قدرت و یا در مبارزه برای قدرت شکل می گیرد و امروز روابط بین الملل در حال تغییر است. ساختار جهانی قدرت در جنگ سرد، اساساً دو قطبی بود اما ساختار در حال ظهور بسیار متفاوت است. هانتینگتون بعد از بررسی انواع نظم های قابل تصور در جهان، نظم کنونی یعنی دوره گذار ژئوپولیتیک را نظم تک قطبی چندقطبی می داند. طبق این سیستم، ابرقدرت به طور موثری می تواند مسائل مهم بین المللی را به تنهایی حل و فصل کند و هیچ ترکیبی از کشورهای دیگر، قدرت جلوگیری این کار را ندارند اما در یک سیستم چندقطبی، قدرت های عمده از توان قابل مقایسه ای برخوردارند که همکاری و رقابت با یکدیگر الگوها را شکل می دهد.
سوریه قسمتی از سرزمین بزرگ شام است که با کشورهای لبنان، قبرس، فلسطین اشغالی، اردن، عراق و ترکیه هم مرز است. سوریه سال ها با دولت بعث عراق داری رقابت ایدئولوژیک و سیاسی در منطقه بوده و با ترکیه بر سر موضوع کردها و همچنین عوامل جغرافیایی مناقشه داشته است و در جنگ تحمیلی هشت ساله عراق از جمهوری اسلامی ایران حمایت کرده است.
تقابل و کنش سه عامل جغرافیا، قدرت و سیاست، موجب شکل گیری نوعی رقابت بین المللی برای تاثیرگذاری و مدیریت حوادث داخلی سوریه شده است. مهم ترین عارضه ژئوپلیتیک این کشور نیز واقع شدن در جوار مرزهای فلسطین اشغالی، یعنی قلب خاورمیانه و کانون معادلات چندمجهولی این منطقه است.
سوریه در محور مقاوت ازگروه های جهادی فلسطین، مخصوصاً حماس و جهاد اسلامی فلسطین و همچنین حزب الله لبنان، در برابر اسرائیل حمایت مادی و معنوی می کند.
با شروع اعتراضات مارس ۲۰۱۰ در سوریه، اکثر بازیگران مهم منطقه ای و فرامنطقه ای تکلیف خود را در قبال آن
می دانستند: آمریکا، اسرائیل غاصب، اتحادیه اروپا، ترکیه، شورای همکاری خلیج فارس مخصوصاً عربستان و قطر، حمایت و پشتیبانی خود را از معترضان اعلام و برای نفوذ و مدیرت اعتراضات تلاش می کردند. از طرف دیگر ایران، حماس، حزب الله و دولت لبنان، عراق، روسیه و چین به حمایت از دولت بشار اسد و ثبات حکومت وی پرداخته اند.
با شکل گیری بحران سیاسی در سوریه، بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای براساس منافع و علایق خود جهت گیری های مختلفی اتخاذ کردند. در این میان تلاش پیگیر برخی دولت ها برای اعمال فشار و ساقط کردن حکومت اسد، از جلوه های بارز تحولات سوریه محسوب می شود که مدام بر پیچیدگی اوضاع این کشور افزوده است.
در طی این سال ها آمریکا، عربستان سعودی و ترکیه تاثیرگذارترین بازیگران محسوب می شوند و منافع آنان در سوریه، به سطح بالایی از همپوشانی رسیده است. آمریکا به دنبال تضعیف جبهه مقاومت به نفع رژیم صهیونیستی ، عربستان به دنبال گسترش نقش آفرینی و جلوگیری از نفوذ ژئوپولیتیک و ایدئولوژیک ایران در منطقه و در نهایت، ترکیه به دنبال گسترش نفوذ در خاورمیانه و اعاده گذشته تاریخی خود است.
در تحلیل وقایع سوریه عده ای از ناظران آن را تنها امتداد جنبش های مردمی در خاورمیانه و شمال آفریقا می دانند که سوریه همانند سایر کشوهای عربی، گرفتار مشکلات و معضلات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی است. مردم آن برای رهایی از این مشکلات، دست به اعتراض زده اند و معترضین خواهان حقوق سیاسی و آزادی برای دموکراسی فعالیت می کنند.
بر اساس این سطح از تحلیل، هم معترضان و هم دولت سوریه می دانند که مشکل ایجاد شده خیابانی یک طرفه است.
از یک طرف مردم بسیاری خواهان آزادی و حقوق خود هستند و از طرفی دیگر، پلیس سیاست مشت آهنین حکومت را اعمال می کند. به عبارتی دیگر مشکل معترضان و نظام سوریه قابل حل شدن نیست مگر این که یک طرف کنار رود.
عده ای از ناظران بین المللی از طرف دیگر، بر این اعتقادند که حوادث سوریه بیش از آن که منشاء داخلی داشته باشد، دارای منبع خارجی است و مشکلات داخلی سوریه عرصه و فرصتی برای بهره برداری و رقابت بازیگران منطقه ای و بین المللی ایجاد کرده است. بنابر این استدلال، نه تنها در درگیری های خشونت آمیز با ارتش بلکه با سیاست های مختلف بازیگران منطقه ای و بین المللی سوریه همچنان قربانی می شود. از این نگاه وضعیت سوریه غم انگیز است و ضرورت مداخله در سوریه براساس تمایل واقعی برای کمک به مردم وجود ندارد بلکه مردم توسط عوامل بیرونی مسلح شده و سپس کشته می شوند. در این گیر و دار رسانه های غربی همانند یک گروه کر، به کارگردانی آمریکا مخالفان در سوریه را جنبش اعتراضی مسالمت آمیز علیه دولت بشار اسد می نامند.
بنابر نظریه هانتیگتون، تاثیر متقابل دو عنصر قدرت و فرهنگ است که الگوهای مربوط به اتحاد و ائتلاف را در آینده میان حکومت ها رقم خواهد زد. براین اساس، از لحاظ قدرت، آمریکا و قدرت های دست دوم منطقه ای منافع مشترکی در محدود ساختن سلطه کشورهای عمده در منطقه دارند.
در ساختار روابط ژئوپولیتیک و همچنین بنابر نظر هانتینگتون، عربستان سعودی قدرت درجه سه با الگوی رابطه یک سویه زیرسلطه و نفوذپذیر است. با شروع خیزش های مردمی در خاورمیانه و شمال آفریقا، متحدین و همپیمانان عربستان سعودی با ویژگی های مشترک بسیار، یکی پس از دیگری سرنگون و یا دچار بحران شدند.
حسنی مبارک در مصر، زین العابدین بن علی در تونس که بعد از سقوط به عربستان گریخت و همچنین بحران و درگیری در بحرین و اردن از این دسته است. در این میان تنها معمر قذافی دارای اختلافاتی با حکام عربستان بوده است. سایه سنگین این اتفاقات بر عربستان سعودی افتاده بود، اما دستگاه های اطلاعاتی امنیتی آن را کنترل کردند.
از این رو مقامات عربستان سعودی بعد از سقوط حسنی مبارک در مصر که دچار نوعی شوک شده بودند، به خود آمده و سیاست خود را بازتعریف کردند.
عربستان سعودی متحد سنتی و ژئوپولیتیک آمریکا در منطقه است و از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی ، به عنوان موازنه کننده و مانعی برای جلوگیری از تاثیرات منطقه ای و نفوذ ایران، ایفای نقش کرده است. حکام عربستان از طرفی بقاء خویش و حضور مقتدرانه در منطقه را در اتحاد قوی با آمریکا می دانند و از طرف دیگر، خود را رهبر جهان اهل تسنن معرفی می کنند که وظیفه دارد در مقابل ایران شیعی، مقاومت و از نفوذ آن جلوگیری کند.
با تمامی سودی که آمریکایی ها از اتحاد با سعودی ها برده اند، اما با وقوع حادثه ۱۱ سپتامبر و مشخص شدن اتباع عربستان سعودی به عنوان عاملان این حادثه، عده ای از سیاستمداران و افکار عمومی آمریکایی، به انتقاد از حمایت بی قید و شرط از این کشور پرداختند و عربستان سعودی را غیرقابل اعتماد و ناشایست می دانند. نظام سیاسی و ایدئولوژی عربستان سعودی دارای اختلافات فراوانی با آمریکاست و هر دو طرف نیز این موضوع را خوب می دانند.
عربستان سعودی از بهار عرب وحشت زده است و از دیدگاه ریاض، هرگونه قدرت گرفتن شیعیان در بحرین، به افزایش نفوذ ایران خواهد انجامید و تهدیدی بزرگ برای امنیت عربستان سعودی محسوب می شود. از این رو، در فرصت بهار عربی، ملک عبدالله شیپور تغییر در سوریه را به صدا در آورد.
از نظر هانتینگتون، تاثیر متقابل دو عنصر قدرت و فرهنگ موجب شکل گیری اتحادها و عداوت ها در آینده خواهد شد. براین اساس، احتمال همکاری میان قدرت هایی که مشترکات فرهنگی دارند، بیشتر از کشورهایی است که تفاوت های مشخصی دارند. بنابراین، آمریکا باید به دنبال قدرتی باشد که اشتراکات بیشتری با او داشته باشد و اتحاد با او در برابر قدرت عمده منطقه ای را دنبال نماید. با شروع تحرکات در سوریه، موضع ترکیه نیز به موضوعی پیچیده و متغیر تبدیل و سیاست ترکیه در چرخش های متعدد از میانجیگری و داوری به مهیا کردن امکانات و مدیریت مخالفان تا لشگرکشی و تهدید به جنگ متمایل شد.
با ملاحظه فلسفه بنیانگذاران جمهوری ترکیه، سیاست نگرش به غرب، به عنوان اصل نخست کمالیسم، سیاست خارجی ترکیه را در قبال خاورمیانه تحت تاثیر قرار داده بود به گونه ای که پس از جنگ جهانی دوم، خاورمیانه در درجه دوم اهمیت برای ترکیه قرار گرفته بود. میراث آتاتورک، ترکیه از خاورمیانه و جهان اسلام دور افتاده و سیاست خارجی این کشور با منطقه ژئوپولیتیک و همچنین تاریخ آن متناسب نبوده است.
براین اساس، ترکیه خود را کشوری خاورمیانه ای نمی دانسته و در این منطقه نفوذ چندانی نداشته است تا براساس نظریه هانتینگتون، بتوان آن را قطب منطقه ای و یا قدرت اول منطقه ای معرفی کرد.
اما با ورود به قرن جدید، کاملاً روشن شده است که ترک ها عمیقاً از شرکای اروپایی خود ناامید شده اند و با گذشت زمان، اشتیاق ترکیه برای دنبال کردن مسیر پیوستن به اتحادیه اروپا تبدیل به یأس شده است و سیاست خارجی ترکیه نیز با این درک به سمت گزینه های دیپلماتیک غیر اروپایی رفته است. بنابر این، ترکیه در قرن جدید به خاورمیانه نگاه می کند و خواهان نفوذ در آن است و در این راستا، بازی راه نئوعثمانی گری همراه با نوستالوژی احیای ابرقدرتی قرن ۱۶ و ۱۷ را شروع کرده است تا به یک رهبر منطقه ای تبدیل شود.
با در نظر گرفتن نظریه تک قطبی- چندقطبی هانتیگتون، می توان استراتژی ترکیه در ابتدای قرن جدید و همچینین سوریه را تبیین کرد. در همپوشانی با منافع تک قطب یعنی ایالات متحده آنکارا به عنوان قدرت درجه دوم در منطقه خاورمیانه، خواهان رسیدن به قدرت اول است و در این راه قدرت ایران را به چالش می کشد.
ترکیه با تحرک در حوزه ژئوپولیتیک خود برای تبدیل شدن به قطب در جهان تک قطبی آینده نگاه خود را به خاورمیانه و شمال آفریقا تغییر داده اما این بدین معنی نیست که چشم از غرب فرو بسته باشد. در واقع رهبران ترکیه خواستار تعادل در ارتباطشان با غرب و شرق هستند نه از دست دادن غرب. در این رویکرد، شیوه رفتاری ترکیه بر مبنای قدرت هنجارهای سیاسی- اقتصادی، دیپلماسی فرهنگی و نفوذ در سرزمین های امپراتوری عثمانی است.
عثمانی گرایی جدید، ترکیه را به عنوان یک ابرقدرت منطقه ای می بیند و ویژگی آن، پذیرفتن اهمیت جهان اسلام به اندازه غرب است. انعطاف و عمل گرایی در ارتباط با شرق مفقود شده است، در حالی که عثمانی گرایی جدید، آن را به عنوان یک واقعیت ژئوپلیتیک می پذیرد.
رابطه ترکیه با سوریه سال ها سرد و تلخ بود و مشخصاً حمایت سوریه از پ.ک.ک شامل نگهداری از عبدالله اوجالان، رهبر این حزب در آن زمان، مناقشات بر سر آب، موقعیت سوریه در زمینه سلاح های کشتارجمعی و ادعای سوریه بر استان حتای ترکیه، موجبات تلخی و سردی این روابط بودند. اتهامات ترکیه و تقویت نظامی این کشور در مرزها، سوریه را مجبور کرد موافقت نامه ادنا ، دال بر پایان حمایت از پ.ک.ک و اخراج اوجالان را در ۲۰ اکتبر سال ۱۹۹۸ امضا کند.
با روی کار آمدن حزب عدالت و توسعه، روابط این کشور با سوریه بهبود یافت.
با شکل گیری بحران سیاسی در سوریه، تلاش پیگیر برخی دولت ها برای ساقط کردن حکومت اسد از جلوه های بارز تحولات سوریه محسوب می شود. در این میان، سقوط رژیم اسد می تواند نقش تعیین کننده ای در تقویت جایگاه اسرائیل و تضعیف جبهه مقاومت و همچنین تغییر موازنه قوا به نفع آمریکا و به زیان جمهوری اسلامی ایران، ایفا نماید.
در حال حاضر، آنکارا متوجه شده است که اسد آینده ای ندارد و سرمایه گذاری بر روی او با صرفه نیست. بنابراین و مجازات بشار اسد باید روی شورش ها سرمایه گذاری کند.
ترکیه بازیگر منطقه ای است که از دیرباز متحد استراتژیک آمریکا بوده است و اخوان المسلمین سوریه به عنوان قوی ترین جریان اپوزیسیون در این کشور پیوندهای عمیقی با دولت ترکیه دارد.
اگرچه نمی توان تمام حوادث روی داده در سوریه را به بازیگران خارجی نسبت داد و نظام سوریه نیز دارای ضعف های مختلفی است، اما با نگاهی دقیق، عمیق و راهبردی و به دور از فضاسازی رسانه ای، می توان متوجه شد که این ملاحظات استراتژیک بازیگران خارجی است که ضعف ها و کمبودهای داخلی سوریه را به بحران عمیقی و عرصه جنگ تمام عیار و خشونت آمیز گروه های مسلح تبدیل کرده است.