شکست سحر فرعونی
- شناسه خبر: 10840
- تاریخ و زمان ارسال: 2 مهر 1403 ساعت 11:29
- منتشرکننده: بشارت آنلاین
رامین قربانپور
آنان آمده بودند که بمانند این را من نمی گویم خودشان می گفتند بعثی ها را می گویم، مست ومغرور وارد سرزمین مقدس خرمشهرشدند شعارشان این بود که این سرزمین با همان محمره خیالی صدام ، متعلق به آنهاست و دل از آن شهر زیبای بندری نخواهند کند و دست بر نخواهند کشید و بدین منظور بر روی دیوارهای شهر که با خون مردم رنگین شده بود نوشتند آمدیم تا بمانیم اما تقدیر این بود تا دشمن زبون به همراه ایادی خود سیلی محکمی از زنان و مردان سرزمین پارس بخورند و بقولی صدام نه تنها نتوانست به خوشه های طلایی گندم ری دست یابد بلکه در صدد حفظ خرمای بغداد برآمد تا از دست ندهد. درود خداوند بر رزمندگان و دلاور مردانی که در هشت سال دفاع مقدس در مقابل تمام دشمنان و متجاوزان ایستادند و کشور عزیزمان را از گزند بد اندیشان منحرف و زیاده خواهان مغرور حفظ کردند و نهال کشور را با خون خود سیراب نمودند و به بی هیچ گونه چشمداشتی تمامی بضاعت خود را در طبق اخلاص قرار دادند و فدا نمودند و یا بجای ماندند تا شاهد این مدعا باشند. آنان سحر فرعونی را شکستند. براستی آیا توانسته ایم به خواسته ها و سفارشات آن مردان بی ادعا جامع عمل بپوشانیم اما دریغا… آنان در امتداد خط «شهادت» ما در ابتدای «خط تجارت»، آنها به هم «اقتدا» می کردند، ما به هم «افترا» می بندیم. آنان همه یک «حزب» بودند و ما صد حزب جدا جدا . آنان همه «او»، ما همه «من»، آنان «خدایی شدند» ما کجاییم؟!
آنان در «او» خود را باختند، ما در« من » خود را یافتیم. آنها در «خویش» خود را یافتند، ما در «کیش» خود را باختیم. آنان در «خون» شنا کردند، ما در «پول» رها گشتیم. آنها «مرید مراد» شدند و «مراد» گشتند، ما «مردار و مانداب» گشتیم. آنها در «اوج پرواز»، ما در «ارتفاع پست». آنها بر فراز «برج مینو»، ما در پناه «برج و بارو». یادمان باشد بعضی از آنها مثل شهید باکری ها و… حتی هزینه یک کفن را بر بیت المال تحمیل نکردند و یک قطعه قبر در دنیای ما نداشتند. اما ما در حقوق ماهیانه مان پاداش چند مأموریت نرفته را داریم؟؟؟ دلتنگی آنان ماییم که چه ساده به غارت رفتیم !!! چه ساده به پای میزها شکستیم!!! بد معامله ای کردیم. بگذریم… یک بار دیگر به عکس های پرآبرو و رنگ و رو رفته آنها نگاه کنیم شاید اصل خود را بیابیم.
فردا دور نیست نه تنها به استقبال مان نخواهند آمد بلکه در دادگاه الهی دادخواست هایشان را بر علیه ما قرائت خواهند کرد که سخت دادگاهی است. برگردیم… این کج راهه را …
اما افسوس از آن همه قول و قرارها ، قرار نبود کپی تقلبی آنان باشیم قرار بود آنان را در خود تکثیر کنیم. قرارمان این نبود که از شهیدان برای فردای خود « پلهای شناور» بسازیم و راحت به ساحل نیازهای پست خود برسیم. قرارمان این نبود، دیگران ونامحرمان از ما پلی بسازند تا ازدیوار« باغ شهیدان» بالا بروند و باغ و گل وباغبان را به تمسخربگیرند.
قرارمان این نبود که بعدازآن دوران التزام سرخ، تابلوی فسفری میدان مین کسانی باشیم که بدون دادن «پا» پا بگیرند .
قرارمان این نبودکه از معامله شهیدان با خدا برای دنیای خود دلالی کنیم قراربود واسطه آخرتمان باشند.
قرارمان این نبود که چهار روزآبروی جبهه، سکوی پرتابی برای دیگران باشد و به پای نامحرمان بریزیم .
قرارمان این نبود محافظ کسانی باشیم که درحفاظت از باغ شهیدان معنی « حافظ» را نمی دانند.
قرارمان این نبود که با بلیط آن دوران «سفر دوردنیا» برویم . قرار بود توشه آخرتمان باشند .
قرارمان این نبود که حضور آن دوران هبل جدیدی را دروجودمان بوجود بیاورد «آنجا شکستن بود نه هبوط بتی دیگر» .
قرارمان این نبود که سنگ شویم وسنگین در دنیا … هرچقدرسنگین تر انفجار آرزوها بیشترومتلاشی شدن بدتر.
قرارمان این نبود که شهیدان را به سود« مطامع شخصی» خود تفسیرکنیم قرارمان « دین دانی » نبود « دین داری» بود با دین داری می شود« شاهد» شد.
قرارمان این نبود که با یک « تک » تا عمق انزوا فرارکنیم . هنوز میراث تکلیف شهیدان بر زمین مانده است . قرارمان این نبودکه پشت به آفتاب عدالت بایستیم و فقط سایه خود را ببینیم .
قرارمان این نبود ، این چنین نبود وای کاش این چنین نباشد …
پس بیائیم بار دیگر با آنان پیمان ببندیم که به آداب و فرهنگ آنها پایبند باشیم .
فرهنگ آنان فرهنگ مردمداری و خدمت به خلق خدا در بالاترین حد است.
فرهنگ آنان فرهنگ مبارزه با منفعت طلبی و خودخواهی ها ی فردی است.
فرهنگ آنان فرهنگ مبارزه با هر فسادی ، تحت هر عنوانی و از سوی هر فردی می باشد.
فرهنگ آنان فرهنگ عدالت علی (ع ) صبوری حسن (ع ) شجاعت حسین (ع ) و فریاد رسای زینب است .
فرهنگ آنان فرهنگ ناب عاشقی است.