عاشق مردم و خبر / بشارت نو در گفتگو با خدیجه روزبهانی، همسر شهید محمود صارمی روایت هایی از زندگی و شهادت وی را منتشر کرد
- شناسه خبر: 613
- تاریخ و زمان ارسال: 19 مرداد 1402 ساعت 23:37
- منتشرکننده: مدیریت

باران صابری/ «صدای انفجارها را می شنوی؟ خیلی نزدیک شده اند. واقعا گوش کن! و گوشی را طوری گرفت که من صدای جیر جیرِ زنجیر تانک ها را شنیدم… گفت طالبان وارد شهر شده اند اما اتفاق خاصی انشاالله رخ نمی دهد، اما ….»
این ها بخشی از صحبت های “خدیجه روزبهانی” همسر شهید صارمی خبرنگار شهیدی است که سال 1377 در مزار شریف همراه با 10 دیپلمات ایرانی به شهادت رسید. حالا با وجود آنکه 25 سال از آن روز می گذرد اما نه تنها یاد و خاطره شهید صارمی کمرنگ نشده بلکه شهادت ایشان پنجره جدیدی را در دنیای خبرنگاری باز کرده و هر ساله 17 مرداد علاوه بر گرامیداشت یاد و خاطره وی از زحمات همه خبرنگاران هم قدردانی می شود. به همین مناسبت “بشارت نو” گفت و گویی با همسر شهید صارمی انجام داده اند که در ادامه می خوانیم:
شهید صارمی در سی سالگی و جوانی شهید شد، چند سال با شما زندگی کرد؟
سال 70 ازدواج کردیم و فقط 6 سال زندگی مشترک داشتیم که از این مدت 2 سال هم ایشان در ماموریت افغانستان بودند. اوایل ازدواج هر دو دانشجو بودیم. ایشان چون هم درس می خواند و هم با چند شرکت مهندسی به عنوان مشاور کار می کردند، نزدیک 2 سال شیفت شب بودند. زمان دانشجویی در حوزه اخبار خارجی فعالیت داشتند اما دانشجوی جغرافیای انسانی با گرایش شهرسازی بودند. بعد از پایان تحصیلات به شیفت بعداز ظهر منتقل شدند اما باز هم در اخبار خارجی بودند.
پس چون در حوزه اخبار خارجی مشغول بودند راهی ماموریت افغانستان شدند؟
حوزه اخبار خارجی مورد علاقه “محمود” بود. خیلی شغلش را دوست داشت به همین خاطر با عشق و دقت زیاد کار می کرد. زمانی که موضوع رفتن به افغانستان مطرح شد از او سوال کردم چرا علاقه داری به موقعیت جنگی بروی؟ می گفت «خبرنگاری شغل خاصی است و باید قدرت تصمیم گیری در مواقع بحران را داشته باشیم. خبرنگاری شغل پشت میز نشینی نیست. وقتی کار سخت باشد شرایط فرق می کند با وقتی در مرکز نشسته ایم.»
25 سال از شهادت ایشان گذشته است، فکر می کنید نام گذاری 17 مرداد به عنوان روز خبرنگار چه تاثیری بر نگاه مردم به این شغل داشته است؟
اول از همه باید بگویم این شغل بسیار سخت است اما جذابیت های زیادی دارد. “محمود” آدمی بود که به دنبال تازگی ها بود به همین خاطر خبرنگاری برایش جذابیت داشت. حالا هم چون روزی به نام خبرنگار به ثبت رسیده مردم بیشتر به این شغل جذب شده اند. در این مدت اطلاعات مردم نسبت به کار خبری بیشتر شده و مسئولان هم به موضوعات بیشتری در این زمینه می پردازند.
با حرفه خبرنگاری او مخالف نبودید؟
نه، آن زمان اطلاع زیادی از کار خبرنگاری نداشتم اما می دیدم که جایگاه خبرنگاری در جامعه بسیار بالاست. و از اول هم با علم به اینکه می دانستم محمود چه شغلی دارد، با او ازدواج کردم.
در مورد ماموریت افغانستان چطور؟ موافق بودید؟
نه تنها من بلکه حتی پدر و مادرش ایشان هم که معمولا در این امور دخالت نمی کردند با این ماموریت مخالف بودند. حتی پدر من هم پیشنهاد داد که از ما بیشتر حمایت می کند و او لازم نیست به این ماموریت برود. محمود هم گفت موضوع حق ماموریت تنها بخش کوچکی از مشکلات است. خودش به این ماموریت علاقه داشت.
بیشتر از خصوصیات شهید صارمی بگویید؟
آدم کنجکاو و بی نهایت ریزبینی بود و بعد از چند بار صحبت کردن با فرد می توانست جزییات رفتار آنها را متوجه شود. همچنین بسیار مسئولیت پذیر بود و وقتی کاری را به او محول می کردند، خیلی دقیق انجام می داد و همین مسئولیت پذیری در نحوه شهادتش هم مشخص بود.
در زندگی شخصی چطور؟
در زندگی با هم دوست بودیم. غیر از عصبانیت همه خصوصیاتش خوب بود. ولی چون خود را می شناخت به من می گفت وقتی من عصبانی می شوم، 10 دقیقه فرصت بده و بعد از آن من هرچه بگویی می پذیرم. مثل بقیه زن و شوهرها جر و بحث داشتیم. ولی در عالم دوستی دعوا نمی کردیم.
آخرین بار قبل از شهادت چه زمانی با ایشان صحبت کردید؟
ساعت 10:45 همان روز با هم با تلفنی صحبت کردیم؛ ضمن اینکه ساعت یک و نیم بامداد هم صحبت کرده بودیم. در تماس تلفنی بامداد به من گفت: صدای انفجارها را می شنوی؟ خیلی نزدیک شدند. برای شوخی صدای انفجار را با دهنش در می آورد اما کمی بعد جدی شد و گفت واقعا گوش کن. طالبان وارد شهر شده اند اما این موضوع قبلا هم اتفاق افتاده نگران نباشید، انشاالله اتفاق خاصی رخ نمی دهد.
خبر شهادت ایشان چطور به شما رسید؟
بعد از 17 مرداد، 19روز طول کشید تا بفهمیم این افراد کشته شده اند و حتی اخباری می آمد که آنها را در یک ون با شیشه های دودی به زندانی در شهر قندهار برده اند. بعد از 19 روز خبر شهادت ایشان را به ما دادند و 19 روز بعد هم پیکرهای شهدا وارد فرودگاه مهرآباد شد.
و بعد از آن روز 17 مرداد روز خبرنگار شد؟
بعد از آن در شورای عالی انقلاب فرهنگی طرح نامیدن 17 مرداد به نام روز خبرنگار به یاد شهید صارمی و به دلیل مظلومیت و نحوه شهادت و اینکه در شرایط خاص سلامتی در محل ماموریت خود ماندند، تصویب شد.
شما برای پیگیری این ماجرا به جایی هم سفر کردید؟
نه به شدت درگیر بزرگ کردن پسرم بودم که رسیدگی تمام وقت می خواست و دوم اینکه برادر همسرم به جد این موضوع را دنبال می کرد و ضرورتی نمی دیدم که شخصا پیگیری کنم.
پیگیری های برادر شهید صارمی به کجا رسیده است؟
هیچ جا… حتی به افغانستان رفت و با نیروهای محلی کنسولگری و دفتر خبرگزاری دیدار کرد و حتی با کسانی که به ایران می آمدند و می شد اطلاعاتی از آنها گرفت، صحبت می کرد ولی به جایی نرسید و به طور کلی فکر می کنم در این مسائل نمی شود به صورت فردی وارد شد.
عکس یا دست نوشته ای از شهید صارمی دارید که بخواهید منتشر کنید؟
عکس یا یادداشتی از او ندارم، حتی آخرین باری که ایران بود گفت تمام هدف من این است که بروم، آرشیو، دوربین و وسایلم را بیاورم. وسایلش در دفتر افغانستان هم هیچکدام پیدا نشد. تنها چیزی که مانده نامه هایی است که شخصی برای من نوشته است. بخشی هم اخبار اوست که بسیار منظم آرشیو شده است و نامه هایی که به سازمان فرستاده بود اما می دانم در افغانستان عکس زیاد گرفته که هرگز پیدا نشد.
آیا فیلمی از زندگی شهید ساخته اند؟
بله، آقای برزیده فیلم «مزار شریف» را ساختند. البته ایشان خیلی زحمت کشیدند ولی به نظر میرسد پرداختن به داستانهای تاریخی-سیاسی خیلی سخت است. نیاز به گذشت سالها دارد تا قسمتهای تاریک داستان روشن شود. به نظر میرسد در این فیلم بعضی از کاراکترها مغفول مانده و باید به زندگی شخصی شهدا از جمله “محمود” هم اشاره می شد. مثلا اینکه چطور آدمی بود و چرا به افغانستان رفت واقعا.
واقعا چرا ایشان به افغانستان رفته بودند؟
خب ایشان در آن زمان دبیر گروه اخبار انگلیسی بود و در تلاش بود تا انگلیسی خود را به سطح عالی برساند. حتی می گفت زمانی که از افغانستان برگردم چند سال مرخصی می گیرم و به هند می روم تا انگلیسی یاد بگیرم.
فضای رسانه ای کشور را چگونه می بینید؟
به هر جهت خبرنگاری، کاری پرریسک است و شما باید حق گوی مردم باشید و به نظرم ما خیلی با فضای حرفه ای خبرنگاری فاصله داریم.
اخبار را اول از کدام رسانه می گیرید؟
ایرنا چون معتقدم نسبت به دیگر خبرگزاریها قابل استنادتر است.
پسرتون چند ساله بودند که پدرشون شهید شد؟
4-5 سال. برای من مدیریت فرزند به تنهایی خیلی سخت بود. من تلاش کردم به پسرم یاد دهم که چطور از سختی ها عبور کند و مقاوم باشد. در حال حاضر هم “سینا” دکتر داروساز شده و در داروخانه خودش کار می کند اما هنوز ازدواج نکرده است.
آیا سینا هرگز علاقه نداشت خبرنگار شود؟
خیر اصلا، به هر جهت سختی کار را به عنوان خبرنگار و دستمزد کم در مقایسه با دیگر کارها را دیده بود.
در آخر بگویید آیا شهید صارمی ایده و هدف خاصی داشتند؟
بله ایشان عاشق مردم بود و کارش را دوست داشت و معتقد بود هر کس هر کاری انجام می دهد باید با تمام وجود تلاش کند. حالا هم بعد از 25 سال هرگز نبودش برای ما عادی نشده و همیشه این داغ برای ما تازه است و تسلی پیدا نکرده ولی شاید گذشت زمان ما را توانا کرده تا تحمل کنیم.