آسیب شناسی جشن های بی ریشه در ایران ریشه دار
- شناسه خبر: 18658
- تاریخ و زمان ارسال: 9 آذر 1404 ساعت 11:30
- منتشرکننده: مدیریت

«بشارت نو» گسترش بی سابقه جشن هایی چون هالوین، کریسمس و ولنتاین را در ایران بررسی می کند:
در سالهای اخیر، در کوچهها، مراکز خرید، شبکههای اجتماعی و حتی برخی مراکز فرهنگی، شاهد گسترش بیسابقهی جشنهایی چون هالووین، کریسمس و ولنتاین در ایران هستیم؛ جشنهایی که نهتنها ریشهای در فرهنگ ایرانی ندارند، بلکه گاه حتی در کشورهای مبدأ نیز چنین شور و هیجانی برنمیانگیزند. این پدیده، از نگاه آسیبشناسی اجتماعی، نشانهای سطحی از «تغییر ذائقه فرهنگی» نیست؛ بلکه بازتاب مجموعهای از ناکامیهای ساختاری در مدیریت هویت، مناسبتها و پیوندهای اجتماعی جامعه ایران است.
جشنهای وارداتی؛ جبران خلأهای هویتی یا اعتراض خاموش؟
جوان ایرانی امروز، در فضایی زیست میکند که بسیاری از آیینهای ملی و فرهنگیاش یا کمرنگ شده، یا به واسطه برخی سیاستها و محدودیتها، از میدان عمومی رانده شدهاند. نوروز، یلدا، مهرگان، سده، یا حتی جشنهای مذهبیِ آیینی، زمانی محور ارتباطات اجتماعی و مناسبات خانوادگی بودند؛ اما طی دهههای گذشته، بخشی از این مراسم یا تحت نظارتهای سختگیرانه قرار گرفتند، یا امکان بروز طبیعی و شادیمحور خود را از دست دادند.
از دیدگاه یک آسیبشناس اجتماعی، هنگامی که جامعه در جشنهای اصیل خود محدود میشود، ناخواسته به سوی الگوهای وارداتی جذب میگردد. هالووین و کریسمس در ایران تنها “جشن” نیستند؛ نوعی اعلام وجود فرهنگیاند، نوعی تلاش برای گریز از روزمرّگی و یافتن فرصتی برای شادی، ولو با ریشههایی نامرتبط با تاریخ سرزمینی ما.
تشدید پدیده با سیاستهای فرهنگی غلط
یکی از دلایل اصلی رشد این موج، برخورد سلبی و غیرکارشناسی با مناسبتهای ملی و حتی برخی آیینهای مذهبی بوده است. سیاستهایی که به جای تقویت فرهنگ ملی، آن را به حاشیه راندهاند؛ بهجای حمایت از شادیِ اصیل ایرانی، فضا را برای شادیِ بیهویت و واسطهدار باز کردهاند.
وقتی بخشی از حاکمیت در سالهای گذشته با آیینهای ایرانی به دیده تردید نگاه کرد، طبیعی است که جامعه به سمت الگوهای جایگزین سوق پیدا کند؛ زیرا نیاز به جشن، نیاز به شادی، نیاز به هویت اجتماعی و نیاز به تجربه جمعی، نیازهایی تعطیلبردار نیستند.
مصرفگرایی، صنعت سرگرمی و تشدید بحران
رواج گسترده هالووین و ولنتاین در ایران البته تنها نتیجه سیاستهای رسمی نیست. بازار نیز در این میان نقشی مهم ایفا میکند. فروشگاهها، برندها، کافهها و مراکز تفریحی، با تکیه بر جذابیت ظاهری این جشنها، آنها را به کالایی پرفروش تبدیل کردهاند. در نتیجه، هر سال شاهد رقابتی پرهیجان برای تزئینات، خوراکیها، لباسها و نمادهای این مناسبتها هستیم؛ هیجانی که گاه از کشورهای صاحب این آیینها نیز فراتر میرود.

فرصتهای از دسترفته در فرهنگ غنی ایرانی
ایران، با هزاران سال سابقه فرهنگی، یکی از غنیترین مجموعههای آیینی را در اختیار دارد؛ از جشن تیرگان و مهرگان تا سده و نوروز، از شب چله تا جشنهای مذهبی، از آیینهای محلی تا مراسم قومیتها. این میراث، اگر با برنامهریزی درست، بازتعریف امروزی و ارائه جذاب همراه شود، میتواند جایگزینی ریشهدار و دلنشین برای جشنهای غربی باشد.
اما آنچه اتفاق افتاده، نه «ضعف فرهنگی مردم»، بلکه خلأ سیاستگذاری فرهنگی است. جایی که مسئولان باید نقش فعال داشته باشند، سکوت یا محدودسازی جایگزین حمایت شده است.
هشدار آسیبشناسان اجتماعی
از دیدگاه ما، چنین پدیدهای در کوتاهمدت شاید صرفاً نوعی «تفریح» به نظر برسد، اما در بلندمدت، نشانهای از شکاف هویتی است. جامعهای که از آیینهای خود فاصله بگیرد، ناخواسته وارد مسیری از سردرگمی فرهنگی میشود؛ مسیری که در آن الگوهای وارداتی بدون تحلیل پذیرفته میشوند، در حالیکه آیینهای بومی فراموش میگردند.
این روند، اگر ادامه یابد، ساختار انسجام فرهنگی جامعه را تضعیف کرده و در نسلهای بعدی نوعی بیریشگی هویتی پدید میآورد؛ مسئلهای بسیار جدی که باید از دید سیاستگذاران دور نماند.
راه بازگشت؛ تقویت شادیِ ایرانی
راهحل، نه در ممنوعیت، نه در سرزنش مردم، بلکه در بازگشایی میدان برای جشنهای ملی و آیینهای اصیل است. لازم است:
• شادی ایرانی بازتعریف شود؛
• جشنهای ملی با جذابیت تصویری و رسانهای ارائه شوند؛
• مسئولان از نگاه امنیتی به شادی فاصله بگیرند؛
• و جامعه در تجربه شادی جمعی احساس آزادی و احترام کند.
تنها در چنین شرایطی است که جامعه، بهجای گرایش افراطی به جشنهای بیگانه، دوباره به ریشههای فرهنگی خود بازخواهد گشت.
سخن پایانی
جشن، زبان مشترک انسانهاست؛ اما هر جامعهای زبان خاص خود را دارد. اگر این زبان در اثر سیاستهای نادرست خاموش شود، صدای دیگری جای آن را میگیرد. امروز وظیفه ما، بهعنوان استادان و پژوهشگران اجتماعی، یادآوری این حقیقت است:
تا زمانی که شادی ایرانی در خانه خود اجازه ظهور نیابد، شادی بیگانه، هرچند بیریشه، بر در و دیوار شهر خواهد نشست.







