تهران و ضرورت مدیریت واحد
- شناسه خبر: 18700
- تاریخ و زمان ارسال: 10 آذر 1404 ساعت 9:53
- منتشرکننده: مدیریت

زهرا نژاد بهرام/تهران بیش از دو قرن حافظ خاطره و سرمایه ملی است؛ آیا میتوان هویتی ریشهدار را با یک دستور از میان برد؟. رئیسجمهور پزشکیان بار دیگر موضوع انتقال پایتخت را مطرح کرده است؛ در حالی که دور نخستِ این طرح جز افزایش قیمت اراضی مکران و بیتوجهی به حل مشکلات واقعی تهران ثمر دیگری نداشت. طرح دوباره این موضوع، جز نادیدهگرفتن شهری که هویت سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی معاصر کشور را در خود جای داده، چیز دیگری نیست.
در میان نخبگان سیاسی، انتقال پایتخت با بهانههایی مانند ترافیک، آلودگی هوا و ناتوانی در پاسخگویی به نیازهای جمعیتی تهران مطرح شده است. یکی از مهمترین پیشنهادها درباره انتقال پایتخت در زمان ریاستجمهوری هاشمی رفسنجانی مطرح شد. این موضوع در دوره احمدینژاد نیز مطرح گردید و در دوره روحانی با پیگیری بیشتری دنبال شد، بهگونهای که کارگروهی برای آن تشکیل شد. در جلسات متعدد این کارگروه مباحثی همچون «تراز صفر» مطرح میشد که بیشتر شبیه رؤیا بود تا واقعیت. کمیتههای فنی شورای عالی معماری و شهرسازی، شورای شهر و دیگر نهادها ساعتها برای جابهجایی پایتخت وقت گذاشتند، ولی در نهایت بهعلت مشکلات مالی، سیاسی، فرهنگی و مدیریتی این طرح به بایگانی سپرده شد — البته پس از صرف هزینههای گزاف.
مجدد با روی کار آمدن رئیسجمهور پزشکیان، این موضوع بار دیگر با زبانها و ادبیات مختلف، مستقیم و غیرمستقیم، به بهانههایی مانند محدودیت منابع آب و مسائل زیستمحیطی مطرح شد. رئیسجمهور از زمان تصدی پست خود در مناسبتهای مختلف به این مسئله اشاره کرده و حتی مکانهایی نیز پیشنهاد شده است. جالب اینکه معاون اول پس از چند بار طرح این موضوع از سوی رئیسجمهور، اعلام کرد جابهجایی پایتخت منتفی است؛ اما باز هم شاهدِ تکرار این بحث از سوی رئیسجمهور بودیم.
ناهماهنگی میان بخشهای مختلف دولت محدود به این مسئله نیست؛ در بسیاری از حوزهها این ناهماهنگی دیده میشود. نکته مهم، آثار زیانباری است که طرح مکرر چنین مباحثی بر شهری درگیر مشکلات میگذارد. هیچ یک از ارکان دولت تاکنون با دیدی واقعی و کارشناسانه وارد نشدهاند تا راهکار خروج تهران از بحرانها را بیابند. کارشناسانی هم که مأمور طراحی پروژه انتقال پایتخت شدند، طرحهایی ارائه دادند که غالباً مطابق خواست کارفرما بود و نظرات کارشناسی برای حل مسائل تهران بهطور جدی مطرح نشد. آنچه در تهران میگذرد حاصل سالها بیتوجهی به زیرساختها و امکانات این شهر است تا بتواند به کشور خدمت دهد. تهران تنها یک شهر نیست؛ بستری است برای تعاملات سیاسی، فرهنگی، زیباییشناختی، اقتصادی و اجتماعی. یادآوری دو تجربه خالی از لطف نیست: زمانی که اجلاس سران کشورهای اسلامی در دهه هفتاد در تهران برگزار شد، همزمان بارش برف، رهبران را مدهوش زیبایی طبیعی شهر کرد؛ یا وقتی ایران برای میزبانی جشنهای نوروز میان کشورهای منطقه نامزد شد، زیبایی طبیعی و شور شهر زبانزد بود.
تهران خاطره جمعی ایران است. چگونه میتوان این هویتِ برآمده از دوصد سال تاریخ معاصر را با یک دستور، یک خواست یا بهبهانه ناتوانی در تعریف درست مسئله، از میان برداشت؟ انتخاب پایتخت امری ژئوپلیتیک است و به این سادگیها قابل تغییر نیست. طرح توسعه دریامحور امری جدا از انتقال پایتخت است و باید بهطور مستقل مورد توجه قرار گیرد؛ دولت باید بر توسعه این مناطق تمرکز کند، اما این امر ربطی به تغییر پایتخت ندارد؛ باید ظرفیتهای لازم در آن نقاط فعال شود.
نگاهی به تجربه سایر کشورها در ساماندهی مسائل محیطزیستی، منابع آب و برق نشان میدهد نمیتوان از آنها بهسادگی گذشت؛ شهرهایی مانند توکیو یا استانبول جمعیتهایی بیش از تهران دارند ولی توانستهاند مدیریت شهریِ مؤثری برقرار کنند. پس جای تعجب است که برای حل مسائل تهران بهدنبال جابهجایی آن باشیم. از آنجا که راهحل مسائل تهران در خودِ تهران نهفته است، باید جستجویی جدی برای یافتن راهحل انجام داد.
سالهاست طرح جامع مدیریت شهری در پیچوخم حاکمیتی قرار گرفته و حقِ پایتختیِ تهران برای حاکمیت مورد غفلت واقع شده است. در حالی که تهران بیش از ۲۳ درصد تولید ناخالص ملی را تأمین میکند و بزرگترین ظرفیت تولید ثروتِ کشور (بدون احتساب نفت) است، بهرهمندیِ مناسب این شهر از ثروت تولیدشده ناموفق مانده و سهم پایتختی آن به حاشیه رانده شده است. نمونهها کم نیستند: بوی نامطبوع بزرگراه فرودگاه امام که سالها موجب شرمندگی ملی شده، هنوز حل نشده؛ یا با وجود توصیه مکرر کارشناسان درباره عدم تمرکز، دیگر شهرها از قطار توسعه عقب ماندهاند و سرمایهگذاریهای دولتی همچنان به تهران سرازیر میشود. طبیعی است که تمرکزِ فرصتهای شغلی، مالی و فرهنگی در تهران موجب هجوم مهاجران داخلی و خارجی به این شهر شود.
اما دغدغه اصلی آن است که با وجود همه این جذابیتها، سهم تهران در زیرساختها نادیده انگاشته شده است. بهنظرم انتقال پایتخت بهمثابه دستآویزی برای شانه خالیکردن از مسئولیت ساماندهی است؛ چرا که ما از شناسایی درست مسئله و جستجوی راهحل ناتوانیم و فقط آثار مسئله را میبینیم. آسانترین و در دسترسترین راه را انتخاب میکنیم: عدم مسئولیتپذیری و رهایی از مشکلاتِ واردشده به تهران از طریق انتقال آن.
بنابراین، از آنجا که بیتوجهی به زیرساختها و تراکم جمعیتی تهران ناشی از سیاستگذاری نادرست، برنامهریزی ضعیف و تصمیمگیریهای کوتاهمدت است، نخستین گام باید رفعِ همین نقایص باشد. مهمترین راهکار کنونی برای حل مسائل تهران، اتخاذ مدیریت واحد برای این شهر و مجموعه شهری آن است تا بتوان زیستپذیری تهران را بازگرداند. تصمیمگیرندگان و سیاستگذاران باید با نگاهی اندیشیده و با تصمیمی آگاهانه، راه درست را برای تهران انتخاب کنند.







