سقوط در سایه خنده: ابتذال پنهان در طنزهای سینمایی و نمایش خانگی ایران
- شناسه خبر: 18580
- تاریخ و زمان ارسال: 4 آذر 1404 ساعت 12:00
- منتشرکننده: مدیریت

مجید ابهری/در دهههای گذشته، سینما و نمایش خانگی در ایران نهتنها بستری برای سرگرمی، بلکه ابزار مهمی برای انتقال پیامهای فرهنگی و اجتماعی بودهاند. آثار برجستهای که هم مخاطب را خنداندند و هم اندیشیدند، نشان دادند که طنز میتواند زبان حقیقت باشد، نه وسیلهای برای فراموشی آن. اما متأسفانه، در سالهای اخیر، بخشی از تولیدات طنز سینمایی و سریالهای نمایش خانگی، از مسیر اندیشه و خلاقیت فاصله گرفته و به دام سطحینگری و شوخیهای مبتذل افتادهاند؛ گویی هدف، دیگر تفکر و لذت هنری نیست، بلکه تنها جذب مخاطب با هر وسیلهای است.
طنزی که اندیشهاش را از دست داده است
طنز، در معنای اصیل خود، هنری شریف و اندیشمند است. طنزپرداز، نه برای خنداندن صرف، بلکه برای آشکار کردن زشتیها و نارساییهای جامعه مینویسد و میسازد. اما آنچه امروز در بسیاری از فیلمهای موسوم به “کمدی” یا سریالهای پربازدید شبکه نمایش خانگی دیده میشود، بیشتر بر پایه شوخیهای جنسی، واژگان رکیک و صحنههای رقص و آواز تکراری بنا شده است.
این روند نگرانکننده، حاصل تغییر نگاه بخشی از تهیهکنندگان و سازندگان است که بهجای ارتقای ذوق مخاطب، به پایینترین سطح سلیقه عمومی تن دادهاند. در واقع، بخشی از سینمای ایران، بهجای «خلق معنا»، به «تحریک احساسات سطحی» روی آورده است.
فرهنگ در برابر فروش
آنچه امروز در پشت پرده بسیاری از تولیدات نمایشی جریان دارد، رقابتی صرفاً اقتصادی است. پلتفرمها و سرمایهگذاران برای جذب بیننده بیشتر، از هر ابزار تحریکآمیزی بهره میگیرند؛ از شوخیهای دوپهلو و صحنههای رقص و مشروبخواری گرفته تا نمایش قمار و مواد مخدر، آن هم در قالب “طنز” و “داستان روز”. این در حالی است که قانون و اخلاق عمومی، چنین رفتارهایی را نه بهعنوان آزادی هنری، بلکه بهعنوان نوعی عادیسازی آسیبهای اجتماعی تلقی میکند.
نمایش مکرر این عناصر، در بلندمدت موجب تغییر تدریجی ذهن مخاطب میشود. وقتی شوخیهای جنسی، واژگان رکیک یا نمایش مصرف الکل و مواد به بخشی از روایت روزمره سریالها تبدیل میشود، جامعه ناخودآگاه به آن عادت میکند. این همان خطر خاموشی است که فرهنگ را از درون تهی میسازد؛ بیآنکه کسی بهظاهر متوجه شود.
کممایگی فکری و فرسایش خلاقیت
در دهههای پیشین، کمدیهای ایرانی بر پایه فیلمنامههای اندیشمندانه، دیالوگهای هوشمندانه و موقعیتهای خلاقانه شکل میگرفتند. آثار کارگردانانی چون مهرجویی، تقوایی یا حتی طنز اجتماعی دهه ۸۰، نمونههایی از تلفیق تفکر و خنده بودند. اما امروز، بسیاری از آثار جدید فاقد ایده، ساختار و پیام اجتماعیاند. به جای کنایه و نقد هوشمند، به شوخیهای سطحی و رفتارهای تقلیدی پناه بردهاند.
این کممایگی هنری، نهتنها نتیجه فشار اقتصادی یا سانسور نیست، بلکه نشانه بحران فکری در میان برخی سازندگان است. در شرایطی که جامعه با مسائل عمیق اقتصادی، فرهنگی و اخلاقی دستوپنجه نرم میکند، سینما و نمایش خانگی میتوانستند آینهای از واقعیت باشند، اما به آینهای کج و خندان بدل شدهاند.
مسئولیت نهادهای فرهنگی و دانشگاهی
برونرفت از این وضعیت، نیازمند بازگشت به رسالت فرهنگی هنر است. نهادهای سیاستگذار فرهنگی باید بهجای تمرکز صرف بر مجوز و سانسور، بر ارتقای سواد رسانهای و آموزش زیباییشناسی تأکید کنند. همچنین، دانشگاهها و انجمنهای هنری باید نقش پررنگتری در نقد و تبیین جایگاه واقعی طنز در جامعه ایفا کنند.
در کنار این، مسئولیت رسانهها و منتقدان نیز سنگین است. نقد صادقانه و علمی، میتواند چراغی برای هنرمندان و هشدار برای مخاطبان باشد. وقتی نقد سازنده خاموش شود، بازار ابتذال با صدای بلندتر سخن میگوید.
بازگشت به طنز فاخر
طنز واقعی، نه در فریاد و شوخی رکیک، بلکه در هوشمندی، ظرافت و آگاهی اجتماعی نهفته است. هنرمند متعهد میداند که خنداندن مردم آسان است، اما خنداندن و اندیشاندن همزمان، هنر میخواهد. سینما و نمایش خانگی اگر میخواهند ماندگار شوند، باید به این حقیقت بازگردند: خندهای که از تفکر برنخیزد، دوام ندارد.
در روزگاری که جامعه نیازمند امید، تفکر و کرامت انسانی است، هنر وظیفه دارد روشنایی ببخشد، نه سایه بیفکند.






