جایگاه آموزگاران در فرآیند توسعه
- شناسه خبر: 7608
- تاریخ و زمان ارسال: 12 اردیبهشت 1403 ساعت 11:31
- منتشرکننده: بشارت آنلاین
سرمقاله
جایگاه آموزگاران
در فرآیند توسعه
مهدی حجازی مهریزی
از توسعه، بسیار سخن میرود و همواره تمام دولتها از طیفهای گوناگون به دنبال جامعهای توسعهیافتهاند؛ اما تنها معدودی از کشورها هستند که به طور کامل به آن دست مییابند. در این قبیل کشورها، آموزش و نقش آموزگاران در فرایند توسعه به درستی تبیین شده و پرورش انسانهای توانمند به عنوان محور و هدف پیشرفت، متاثر از کارکردهای این نهاد آموزشی است. نکتهی پراهمیت برای روشنشدن جایگاه آموزش و نقش آموزگارن در فرایند توسعه، تعریف یا تعاریفی است که از این سازه برداشت میشود و تا ویژگیهای چنین مفهومی مشخص نشود؛ بحثها در مورد توسعه، روبنایی، سطحی، مقطعی و روزمره خواهد بود.
توسعه، آمیختهای از حوزههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است که همگی در نهایت به انسان ختم میشود…
توسعهی سیاسی به مفهوم جامعهی مدنی و پرمشارکت، منشاء حاکمیت برآمده از مردم، از آنِ مردم و مسوول در مقابل آنان است. در این حوزه، اندیشه و فعل انسانهاست که مسیر دستیابی به اهداف را ممکن میسازد.
توسعهی فرهنگی، در پی رشد و تعمیق اعتقاد، اندیشه، اخلاق، رفتار فردی و اجتماعی، آفرینشها و خلاقیتهای علمی، فرهنگی و هنری است. بعدی که از هر جنبه بدان نگاه شود؛ انسانمحوری در آن نمایان میشود.
حتی توسعهی اقتصادی هم جدای از انسان نیست. در واقع در دنیای امروز، مهمترین رکن توسعهی اقتصادی، فنآوری وتکنولوژی است که هر دو آفریدهی ذهن بشر است. تا بشر اندیشمندی نباشد و صاحب مهارت نشود؛ نمیتواند تکنولوژی بیافریند. تکنولوژی و فنآوری، مصداق عینی و تبلور تجسم اندیشهی انسان و فرایندی است که از اجزای درهم و یا نسبتهای مشخص با یکدیگر پدید میآیند. تجهیزات، ماشینآلات و ابزار، یک جزء این فرایند است؛ اطلاعات، دانش و آگاهی جز دیگر آن، نیروی انسانی مولد، جزء سوم و مدیریت و تخصص جزء چهارم آن است. بنابراین صَرفنظر از این که تکنولوژی و فنآوری آفریدهی انسان است؛ سه بخش مهم فرایند یعنی نیروی انسانی، اطلاعات و آگاهیها و در نهایت مدیریت، یقینا به انسان باز میگردد. بنابراین میتوان بیان کرد که تمام رویکردهای توسعه، به انسان معطوف میشود و به همین خاطر، برای دستیابی به یک جامعهی پیشرفته، ترسیم جایگاه و نقش آموزگاران در فرایندهای توسعه امری اساسی و پراهمیت است.
با این حال، به دلیل ناکامیهای متعدد در رسیدن به اهداف توسعه، چنین الزامی درکشور ما ضروریتر است.لازمهی نقشآفرینی آموزگاران در فرایند توسعه، بهرهمندی آنان از سه مولفهی ارجحیتِ نهادی یعنی قدرت، ثروت و منزلت است.
از میان مولفههای مذکور، حق تقدم با منزلت معلمان است. موضوعی که در آموزههای دینی اسلام و فرهنگ اصیل ایرانی، همواره تاکید شده است. پیش از انقلاب، مطلوبترین بخش رسمی جامعه، آموزشوپرورش بود؛ یعنی کسانی که نگاه متفاوتی به دیگر بخشهای اداری حاکمیت آن زمان داشتند؛ رویکردشان به این نهادآموزشی مثبت بود. چرا که متدینترین، متعهدترین، باشخصیتترین و مستقلترین افراد حتی با تحصیلات عالی ترجیح میدادند آموزگار باشند. این موضوع، ثقل معنوی کار آموزگاران و به طور کلی نظام تعلیم و تربیت در گذشته بود. اما در سنوات اخیر، از یک سو تغییر رویکردها درگزینش آموزگاران، کمانگیزگی متخصصان و نخبگان برای اشتغال در نظام آموزشی، تبعیضهای ناروا، رعایتنشدن عدالت و از سوی دیگر محدودشدن تکریم آموزگاران و بزرگداشت آنان به برنامههای هفته معلم و تبدیل این هفته به روزهای پرتکرارِ وعدههای بدون پشتوانه و…، جایگاه آموزگاران را در سلسله مراتب جامعه، خدشهدار نموده است. اکنون در برخی مراجع، نظام آموزشی، یک ساختار اداریِ صرف تلقی میشود و این نگاه، سبب شده تا سایر طبقات اجتماعی، الگو یا الگوهای ذهنی دانشآموزانی باشندکه ازمکتب همین معلمان تلمذ میکنند.تکریم مقام معلم و ارتقای جایگاه و منزلت اجتماعی آنان، زمانی میتواند چهرهی واقعی به خود بگیرد که شخصیتهای برجسته به خاطر حرمت و معنویت این جایگاه، مشتاقانه در صدد اشتغال در این نظام آموزشی برآیند. هرچند، برای دستیابی به چنین منزلتی، تحول در سیستم آموزشی هم لازم است. به عبارتی نوسازی دایم آموزگاران به لحاظ علمی در وهلهی اول و سایر کارکنان این نهاد آموزشی در وهلهی دوم و در یک کلام، توانمندسازی آنها به صورت مداوم، میباید مورد توجه قرار گیرد. تنها در این صورت است که جایگاه آموزگار به دبیر و دبیر به استاد ارتقا مییابد و زمینه را برای نقشآفرینی فزونتر آنان در فرایند توسعه فراهم میسازد.
در عین حال نباید از سایر مولفههای نهادی امتیازآور(قدرت و ثروت) غفلت کرد. شرط اول منزلت اجتماعی این است که زندگی آموزگاران، به گونهای شکل گیرد که رغبتشان برای حضور در نظام آموزشی زیاد باشد. این امر مستلزم آن است که منابع مالی این نظام، بدون هیچ منت، چشمداشت و دستاویزی به صورت کامل تامین گردد.آموزگاران باید بتوانند با فراغت بال و امنیت خاطر، وظیفهی بزرگ خود را انجام دهند و نه اینکه، همواره به دلیل جذابیت سایر بخشهای نظام اداری، تمایل داشته باشند از نظام آموزشی خارج شوند. زندگی الزاماتی دارد و یقینا شرط اول پرمحتواکردن آموزشوپرورش این است که در کنار منزلت اجتماعی، زندگی آموزگاران و کادر آموزشی تامین شود. زمانی که محوریترین اصول و ارزشهای ما در توسعه نظیر عدالت اجتماعی، امیدآفرینی، پیشرفت و … از طریق آموزگاران به جامعه منتقل میگردد؛ فراهمکردن آسودگی خیال و تامین نیازهای اقتصادی آنان، از تکالیف اصلی حاکمیت است؛ وگرنه معلمی که در طول سال به فکر معاش خود و خانوادهاش باشد؛ خود را نمیتواند وقف نتیجه و ماحصل نظام آموزشی کند و به رفع تکلیف آنهم در حداقلترین سطحها بسنده میکند.
آخرین حلقه این ارجحیتِ نهادی، قدرتبخشی به آموزگاران است. اگر قرار است آموزگاران، پیامآواران نظام توسعهای کشور باشند؛ باید از تجربیات آنها چه درمقام مشاور، چه در مقام نخبه و چه در مقام سایر مسوولیتهای اداری، استفاده شود. تاسفآور است که بسیاری از برنامههای توسعه و حتی سند تحول بنیادین آموزشوپرورش، بدون حضور و دخالت این طیف و طبقهی اجتماعی کارآمد و سرآمد تدوین شده است. اسفبارتر این که حتی تدوینکنندگان در مقام تبیین جایگاه آموزگاران در فرایند توسعه، تلاش و تقلایی نکردهاند. از طرفی دیگر، سالهاست سند تحول بنیادین آموزشوپرورش تدوین شده است؛ اما نه در برنامههای توسعه و نه در قوانین بودجهی سنواتی، جایگاه مستحکمی که نشانگر عزم حاکمیت برای اجرای آن باشد؛ نمیتوان یافت. شاخصی که نشانگر نادیده انگاری نقشآفرینی آموزگاران در فرایندهای توسعهای است.
نکتهی دیگر برای رساندن جایگاه واقعی آموزگاران در توسعه، از میانبردن دو گسستگی در نظام آموزشی است. اولی گسستگی میان آموزش و پرورش است که باید دیدی تازه و تلفیقی از آموزش و پرورش داشت؛ نه این که آموزش، بعضی از دادهها را به دانشآموزان و مخاطبان انتقال دهد و پرورش هم جدای از آن بخواهد کار خود را انجام دهد.
دومین گسست ارتباطدادن آموزشهای رسمی و آموزشهای فنی است. یعنی پیوند میان آموزش و محیط کار به نحوی که بتواند بخشی از مشکلات جامعه را به درستی و با تدبیر حل کند.
در ورای این دو گسست، نهادینهکردن و سازماندادن به گفتگوی مستمر میان آموزگاران، دانشآموزان و اولیای آنهاست. تفاهم این سه گروه، پیشبرندهی اهداف توسعه است. چرا که در نهایت جهتگیریهای اساسی توسعه را از طریق ایجاد یک زبان مشترک روشن میسازد.
کوتاه سخن این که حل مشکل آموزش و پرورش و رساندن آموزگاران به جایگاه و منزلت واقعیشان، میتواند زمینهی پیشرفت و بالندگی را در ابعاد مختلف آن مهیا سازد و بدین طریق مسایل موجه و سببساز ناکامیهای کشور در توسعه را حل و فصل نماید. یا برعکس با گسترش بیرغبتی و بیانگیزگی آموزگاران، سببساز فروکاستن جامعه و برنامههای توسعه به حل مسایل روزمره و چالشهای زودگذر شده و در نتیجه پیامآور فاجعهای جدید باشد.