نااطمینانی؛ مالیاتِ پنهانِ کار و زندگی
- شناسه خبر: 17345
- تاریخ و زمان ارسال: 8 مهر 1404 ساعت 9:36
- منتشرکننده: مدیریت

علی الوندی/فعال حوزه رسانه
تورم را همه با پوست و استخوان لمس میکنند؛ از نان صبحانه تا کرایه تاکسی. اما هزینهای بزرگتر در سایه میماند: نااطمینانی. وقتی فردا قابل پیشبینی نیست، هر تصمیم سادهای سخت میشود و هر برنامهای کوتاه. خانوادهها خریدهای بزرگ را عقب میاندازند، بنگاهها سرمایهگذاری را به تعویق میگذارند و دولتها به تصمیمهای مسکنوار پناه میبرند. این هزینه نامرئی مثل مالیاتی است که از زمان، انگیزه و فرصتهای ما میکاهد، بیآنکه روی هیچ فیش و قبضی نوشته شده باشد.
در اقتصاد، قیمتها حکم قطبنما را دارند. اگر قطبنما بچرخد و بایستد، مسیر گم میشود. نااطمینانی دقیقاً همین کار را میکند: سیگنال قیمت را مخدوش و افق تصمیمها را مهآلود. یک روز روایت غالب «ثبات» است و فردا «تعدیل»، امروز «کنترل» و فردا «آزادسازی». نتیجه، رفتوبرگشتهای پرهزینهای است که از خرید خانه یک خانواده تا راهاندازی یک خط تولید را تحتتأثیر قرار میدهد. در چنین فضایی، پول از پروژههای بلندمدت و مولد به فعالیتهای کوتاهمدت و نقدشونده کوچ میکند؛ از کلاس مهارتآموزی به اضافهکاری، از ماشینآلات جدید به افزایش موجودی انبار. این همان مالیات پنهان است: کاهش بهرهوری امروز و کوچکتر شدن ظرفیت رشد فردا.
برای یک خانواده طبقه متوسط، نااطمینانی با تغییر کوچکی شروع میشود: پساندازها از اهداف مشخص—آموزش، مسکن، بازنشستگی—به صندوقهای «فعلاً نگهدار» منتقل میشوند. خریدهای بادوام به تعویق میافتد یا به دستدوم تبدیل میشود. حتی تصمیمهای انسانیتر، مثل ازدواج یا فرزندآوری، زیر سایه سؤال میروند: «اگر فردا قسطها سنگینتر شد چه؟ اگر شغل تثبیت نشد چه؟» ذهنی که دائماً سناریوهای بد را مرور میکند، کمتر جسارتِ ساختن دارد. همین چرخه در بنگاهها هم تکرار میشود. تولیدکنندهای که نمیداند قیمت نهادهها ماه بعد چه میشود و قوانین چه تغییری میکند، قرارداد بلندمدت نمیبندد، جذب نیرو را لاغر نگه میدارد و پروژه را به فازهای کوچک و زودبازده تقسیم میکند. بهظاهر محتاطانه است، اما در مقیاس اقتصاد ملی یعنی کاهش مقیاس، کاهش نوآوری و کندشدن موتور رشد.
دولت هم از این دایره بیرون نیست. وقتی درآمدها نوسان دارد و سیاستها در معرض شوکهای پیدرپی است، بودجهنویسی به تمرین حدس و گمان تبدیل میشود. پروژههای عمرانی نصفه میمانند و برای «مدیریت امروز» از منابع فردا هزینه میشود. تصمیمهای کوتاهنفس شاید برای چند ماه آرامش ظاهری بیاورند، اما بهمحض تغییر شرایط، موج بعدی نااطمینانی بلندتر برمیگردد. اعتماد عمومی—سرمایهای که آهسته ساخته و با یک خبر فرسوده میشود—در چنین چرخهای تحلیل میرود. بیاعتمادی یعنی افزایش «حق بیمه ریسک» در همه قیمتها: از نرخ اجاره و کرایه حملونقل تا تأمین مالی و بیمه. باز هم مالیات پنهان.
در این میان، نقش «انتظارات» پررنگ است. اقتصاد فقط جدولها و شاخصها نیست؛ روایتها هم تصمیم میسازند. وقتی چارچوب سیاستی روشن و پیوسته نباشد، روایتهای هیجانی وزن میگیرند: یک پست شبکه اجتماعی میتواند موج خرید بسازد و تیتر دیگری موج فروش. بازارها بهجای آنکه بر دادههای قابل اتکا تکیه کنند، با «اخبار» و «شایعات» میچرخند. نتیجه برای یک تاجر کوچک یا مدیر کارخانه، هزینههایی است که نه در حسابداری میآید و نه قابل جبران است: زمان از دسترفته، قراردادهای لغوشده، فرصتهای سوخته.
اما نااطمینانی تقدیر محتوم اقتصاد نیست. کاهش آن الزاماً به رشد شتابان یا درآمدهای افسانهای نیاز ندارد؛ پیشبینیپذیری حتی با رشد متوسط هم ساخته میشود. نخستین گام، قاعدهمند کردن سیاستهاست. وقتی بانک مرکزی یک چارچوب روشن برای هدفگذاری تورم و ابزارهای عملیاتی اعلام کند و به گزارشدهی دورهای پایبند بماند، لنگر انتظارات شکل میگیرد. سرمایهگذار و خانوار یاد میگیرند که رفتار سیاستی قرار نیست هر ماه عوض شود. دوم، بودجه قابل اتکاست: صادقانهکردن تصویر کسری، زمانبندی بدهیها و پرهیز از انتقال تکالیف غیرشفاف به بانکها و شرکتهای دولتی. بودجهای که به منابع نوسانی گره نخورده باشد، خودش پیام ثبات میدهد. سوم، ثبات مقرراتی برای تولید: هر تغییر مهم پیش از اجرا باید ارزیابی اثر داشته باشد و در یک «تقویم مقررات» از قبل اطلاعرسانی شود. اجرای آزمایشی محدود قبل از تعمیم فراگیر، نه نشانه تردید، که علامت حرفهایگری است. چهارم، شفافیت دادهها: اگر بازار بداند موجودی نهادههای کلیدی، زمان واردات، و وضعیت حملونقل کجاست، شوکهای روانی کمتر موج میسازند. پنجم، ابزارهای پوشش ریسک: قراردادهای استاندارد برای پوشش نوسان قیمت برخی کالاها و تسهیل دسترسی بنگاههای کوچک به این ابزارها، ریسک عملیاتی را پایین میآورد و افق برنامهریزی را بلندتر میکند. و در نهایت، راهبرد ارتباطی واحد: چندصدایی سیاستگذار—even با نیت خیر—هزینه نامرئی را دوچندان میکند. یک صدای همسو و پاسخگو، حتی اگر خبر سختی را اعلام کند، از هزار وعده نامنسجم مطمئنکنندهتر است.
برای شهروندان هم نسخهای عملگرایانه وجود دارد. در فضای متلاطم، بودجه شخصی باید «الاستیک» باشد: حداقل چند ماه هزینه زندگی در داراییهای سریعالنقد اما کمنوسان نگهداری شود، بدهیهای گرانقیمت در اولویت تسویه قرار گیرد و بندهای تعدیل در قراردادهای شغلی و تجاری جدی گرفته شود. مهمتر از همه، سرمایهگذاری بر مهارتهای قابلانتقال—فنی، دیجیتال، زبان—پوشش ریسکی است که از شما جدا نمیشود. اینها توصیههای فردیاند، اما در مجموع به تابآوری اجتماعی کمک میکنند.
اگر بخواهیم یک جمله ساده بهعنوان جمعبندی بنویسیم، شاید این باشد: اقتصاد بیش از پول، به زمین سفتِ قواعد نیاز دارد. تورم را نمیتوان یکشبه پایین آورد، اما میتوان از امروز نرخ مالیات پنهان نااطمینانی را کاهش داد—با صداقت در اعداد، انضباط در بودجه و ثبات در مقررات. جامعهای که بتواند آینده نزدیکش را حدس بزند، کمتر میترسد و بیشتر میسازد. این «آرامشِ قواعد» همان سرمایهای است که از سفره خانوار تا سالن تولید، به کار میآید و امیدِ پیوسته میآفریند.







