حوزه هنری نیازمند تولد دوباره است
- شناسه خبر: 17874
- تاریخ و زمان ارسال: 30 مهر 1404 ساعت 11:00
- منتشرکننده: مدیریت

جبار آذین/عروج آسمانی زندهیاد محمد کاسبی،انگیزهای شد تا داستان تراژیک حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی که در بدو پیدایش به سازمان یاد شده متصل نبود را از منظر محتوایی،مرور کنیم. این تشکل بعد از انقلاب به همت جمعی از انقلابیون علاقهمند و کم و بیش سابقهدار در فضاهای فرهنگی و اجتماعی،بیشترباوری و اعتقادی،برای ایجاد تغییرات محتوایی و ساختاری به موازات تغییرات سیاسی و اجتماعی که در کشور رخ داده بود و به منظور ارائه و تثبیت نوعی نگاه تازه به فعالیتها و تولیدات هنری و فرهنگی همخوان با ارزشها و آرمانهای نشئت گرفته از انقلاب اسلامی و همچنین پاسداری از دستاوردهای انقلاب و فرهنگسازی بر مبنای مفاهیم و ارزشهای دینی و اسلامی متولد شد و پایهگذاران معتقد آن،در مسیر دستیابی به اهداف خود،حرکتشان را شروع کردند و به مرور بر عده و غلظت اهدافشان افزوده شد و برای ادامه حرکت هدفمند و مهم خود به سازمان تبلیغات اسلامی پیوست و مبلغ و مروج برنامههای این سازمان شد. شاکله فعالیتها و تولیدات و عملکردهای حوزه هنری را از منظر اجتماعی،اعتقادها و باورمندیهای دینی و اسلامی و انقلابی و برخوردهای تند انتقادی و اعتقادی که بیش از تفکر و تخصص بر شور و تعصب استوار بود،تشکیل میداد. فعالان و هنرمندان حوزه نیز مانند اغلب مسئولان و مدیران کشور در عرصه فضاهایی که در آن فعالیت میکردند،تبحر و تخصص و تجربه و دانش لازم را نداشتند و عنصر اصلی حرکت و اقدامهایشان را مسائل اعتقادی تشکیل میداد و از همین رو،در یکسری برخوردها به جای ایجاد جاذبه،باعث دافعه در جامعه میشدند. تولیدات هنری و ادبی و سینمایی هنرمندان حوزه در چند سال نخست فعالیتهای حوزه هم دارای چنین رنگ و بو و حال و هوا بودند.اما ادامه حرکت آن مانند تداوم حرکت دیگر مسئولان و فعالان اجتماعی و سیاسی،نشان داد که آنها اگر به دانش و تخصص در کنار باور و تعهد مجهز نشوند،به اهداف خود دست نخواهند یافت. این نیاز،سبب شد تا گروهی از بانیان و فعالان حوزه،برای کسب دانش و مهارتها از کارشناسان و متخصصانی که بسیاری از آنها با اهداف حوزه همسو نبودند،ولی متخصص بودند،یاری بگیرند و چند تنی هم کوشیدند خودآموز خود باشند و با تلاشهای فردی، کاستیهایشان را جبران کنند. حوزه هنری در این گیرودار،کم و بیش به تولید آثار فرهنگی و هنری و ادبی خود ادامه میداد ولی مسئله و نکته مهمی که اندک،اندک در آن،مشاهده شد،رنگپذیری هنرمندان و تولیداتش از مسائلی جدا از باورهای حوزوی بود. در واقع سازمانی که قرار بود بانی و مرکز تحولات مهم در آثار هنری و فرهنگی باشد و هنرمندان و هنر و جامعه را از این راه به انقلاب و اسلام وصل کند،عدهای از بانیان و فعالانش جذب سازمانها و تشکلهای دولتی و خصوصی و نهادی و…شده و گروهی به رنگ آنها در آمدند. گرچه حوزه به همت چند بازمانده دوران تولدش و جوانها به کار و راه خود ادامه داده و میدهد،اما دیگر حوزه زمان ولادت با آن اهداف والا نیست. داستان غمانگیز جناب زم و خانوادهاش،معرف همگان است و آنها که از حوزه کوچ کردند و دانشگاه و ارشاد و تلویزیون و شهردارینشین و….شدهاند، مشهورند. از همه شهیرتر ظهور و سقوط محسن مخملباف است که در استحاله شخصیتی اعتقادی و انحرافهایش،خودیها بیش از ناخودیها نقش داشتند و هزاران نکته و مورد دیگر که بماند برای ثبت در تاریخ،با آنکه حوزه هنری در قوارههای کوچکتر همچنان به راه خود ادامه میدهد و قدیمیهایش گاهی به آن سر میزنند،اما دیگر آن حوزه فعال و پر شور دهههای شصت و هفتاد نیست و از آن حوزهای که قرار بود فرهنگ جامعه و هنرمندان را متحول کند،به یک تشکل سنتی که چندان پر و بال پرواز ندارد و در تحول خود نیز موفق نبوده،تبدیل شده است. متاسفانه این روندی است که اغلب تشکلهای سیاسی،اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و…طی کرده و به رکود و برخی به سقوط رسیدهاند. حوزه هنری به تولد دوباره در ساختار و محتوا و مناسبات و مدیریت و اجرا نیاز دارد.







