نسل جدید حیران و سرگردان است
- شناسه خبر: 12345
- تاریخ و زمان ارسال: 19 آذر 1403 ساعت 10:53
- منتشرکننده: بشارت آنلاین
مرتضی میرمنتظمی متعلق به نسلی است که در جشنواره تئاتر دانشگاهی بالیده؛ نسلی که از سختی تئاتر نمیترسیدند و برعکس، از آن لذت میبردند. نسلی که هنوز هم جوان است ولی او به عنوان یکی از اعضای این نسل، از میزان نومیدی و سرگشتگی نسلهای بعدی غمگین است و تاکید دارد که استادانی مانند حمید سمندریان هرگز بذر نومیدی را در دل دانشجویان خویش نکاشتهاند و این نکتهای است که مدرسان فعلی تئاتر از آن غافل هستند.
میرمنتظمی که از سال ۹۰ تا ۹۷ به طور پیوسته هر سال یک نمایش اجرا کرده، حالا بعد از ۶ سال دوری، با اجرای دوباره نمایش «مالی سویینی» در تالار وحدت، به صحنه بازگشته است.
آنچه پیشرو دارید، خلاصه ای از گفتگوی ایسنا با این کارگردان است
بعد از ۶ سال دوری از صحنه با بازتولید نمایش «مالی سویینی» به تئاتر بازگشتهاید. چرا بین کارهای شما ۶ سال وقفه افتاد؟
اجازه بدهید کمی به عقب برگردیم. اولین اجرای عمومی من سال ۸۶ در تالار کوچک مولوی انجام شد و بعد از آن مدام در جشنواره تئاتر دانشگاهی و تئاتر تجربه و فستیوالهای خارج از کشور شرکت میکردم تا سال ۹۰ که اجرای عمومی دیگری در تالار اصلی مولوی داشتم و بعد از آن تا سال ۹۷ هر سال یک نمایش را روی صحنه بردم. آن زمان با وجود سختیهایی که برای ورود به فضای حرفهای تئاتر وجود داشت، مسیر کار مشخص بود. شما به عنوان یک علاقهمند باید در جشنواره تئاتر دانشگاهی یا جشنواره تجربه شرکت میکردید و محکوم بودید کاری عالی اجرا کنید تا در درجه اول بتوانید به جشنواره راه پیدا کنید و در مرحله دوم هم این فرصت را برای خود ایجاد کنید تا به عنوان برگزیده جشنواره دانشگاهی، به جشنواره فجر راه پیدا کنید. نسل من این مسیر را پیش رفت اما بعد از سال ۹۷ به دلیل کرونا و اتفاقات سال ۱۴۰۱ در مقطعی، ضرورتی برای اجرای تئاتر وجود نداشت.
قرار بود سال ۱۴۰۱ «کلفتها» را اجرا کنید.
تابستان آن سال قصد اجرا داشتیم که نشد و بعد هم که شرایط اجتماعی تغییر کرد.
گویا گرفت و گیری داشت.
حل شد. بازبینی هم رفتیم. قرار بود صابر ابر، الهام کردا و سحر دولتشاهی بازی کنند. حالا هم قرار است با شکل و شمایل دیگری و احتمالا سال آینده در تالار اصلی تئاتر شهر اجرا شود. بعد از «کلفتها» سراغ نمایشنامه «آتشسوزیها» رفتم که با وجود مجوز مرکز هنرهای نمایشی، مدیریت وقت بنیاد رودکی، آقای اللهیاری با این اجرا موافقت نکرد. در نهایت با توجه به اتفاقاتی که برای این دو کار رخ داد و بعد از ۶ سال فاصله، دیگر تشنه کار کردن بودم و این گونه بود که خرداد امسال تصمیم گرفتم کاری را بر اساس شرایط اجتماعی و حال و هوای خودم اجرا کنم و نمایش «سلف پرتره» را به صورت خصوصی و مستقل و به مدت ۳ روز در یک گالری اجرا کردم. در شرایط اجتماعی فعلی، جای تئاتر خیلی خالی است و اتفاقا نسلهای قبلتر، یعنی نسل ما و نسلهای قبل از ما باید کار کنند چراکه نسل، خیلی عوض شده است.
نسل تماشاگران؟
هم تماشاگران و هم کسانی که کار میکنند. به نظرم لازم است نسل ما و نسلهای قبلتر کار کنند تا تماشاگران امروز، کارهای آنان را ببینند. اصلا یکی از دلایلی که «مالی سویینی» را اجرا کردم، این بود که تماشاگران جدید هم این کار ببینند و البته نگاهم به آن تغییر کرده و شکل و شمایل کار را در قیاس با اجراهای گذشته عوض کردهام.
گفتید که تشنه کار بودید ولی نگران نبودید که این بازگشت با نمایشی باشد که پیش از آن ۲ بار روی صحنه رفته و اجراهای موفقی هم داشته؟ فکر نمیکردید که تماشاگران بگویند باز هم «مالی سویینی»!؟
اگر همان «مالی سویینی» قبلی بود، خودم هم این جمله را به خودم میگفتم ولی با توجه به اینکه این کار کلا عوض شده و تنها متن و دو تن از بازیگران از اجراهای قبلی باقی ماندهاند، این ترس را نداشتم. البته که اجرایی پر خطر است در تالار وحدت.
از چه نظر پر خطر؟
همیشه برایم سئوال بود که در تالار وحدت با این عمقی که دارد و در این تنهایی آدمها، میتوان کاری در فضایی خالی اجرا کرد و رفتم در دل این ماجرا. نمیتوانم درباره خوبی و بدی آن صحبت کنم ولی از انجام این تجربهی پرخطر بسیار خوشحالم. برای اجرا در تالار وحدت، قانون نانوشتهای وجود دارد که باید پربازیگر و پرجنب و جوش باشد و دکوری حجیم داشته باشد ولی من کاری با ۳ بازیگر انتخاب کردم و به سمت میزانسنهایی رفتهام که خیلی پرتحرک نیست و بیشتر سکون دارد و فضای خالی و … ایده اجرایی ما با صابر ابر، فضای خالی تالار وحدت بود و تنهایی این آدمها که باید به تماشاگر انتقال داده شود.
و واکنش تماشاگران چه بود؟
قطعا نمیخواهم نظر شخصی بدهم ولی گویی تماشاگر این حرکت خلاف مسیر را که خلاف آنچه در تالار وحدت بوده و حتی خلاف جریان فعلی تئاتر است، درک کرده و آن را دوست میدارد. به همین دلیل کار پرسکونی که مسائل مهم فلسفی را بیان میکند و شاید از حوصله تماشاگر امروز خارج باشد، مورد استقبال قرار گرفته. اگر فکر کنیم صرفا به دلیل بازیگران یا جذابیتهای قبلی است، بعد از چند اجرای اول، این استقبال کم میشد اما خوشبختانه الان تماشاگرانی میآیند که جنس آنان، تماشاگران تئاتربین است و این خیلی جذاب است بخصوص که به خوبی کار را هم درک میکنند و هم آن را دوست میدارند.
اجازه بدهید در اینجا چیزی بگویم که شاید نسل جدید نشنیده باشد. در تئاتر ما همواره خیلی به نیکی از آقای سمندریان یاد میشود. زمانی که با ایشان کلاس داشتم، همیشه دنبال این بودم که او چه میکند که نامش این اندازه بزرگ است و چند نکته در ایشان دیدم. حقیقت این است که آموزشهای ایشان خوب بود ولی خیلی ویژه نبود. بسیاری از همنسلان من آموزشهایی بهتر از این دارند. ویژگی آقای سمندریان در نکتهای بود که الان جایش در آموزش و تئاتر ما بسیار خالی است. اگر کسی کوچکترین ذوقی نسبت به تئاتر داشت، آقای سمندریان این شوق را در وجود او هزار برابر میکرد و نکته دیگر، ارزشی بود که برای خود هنر تئاتر قائل میشد و با شما کاری میکرد که حالتان با تئاتر آنچنان خوب باشد که همه سختیهایش را به جان بخرید نه اینکه آن را پلهای برای ورود به سینما بدانید و مهمتر اینکه، نومیدی را آموزش نمیداد
متاسفانه دیگر امثال آقای سمندریان حضور ندارند.
معتقدم همنسلان من که کار آموزش انجام میدهند یا نسل قبلی، میتوانند مانند ایشان عمل کنند ولی چرا خلاف این را به نسل جدید منتقل میکنند؟ به گونهای که این نسل جدید دچار گمگشتگی و سرگردانی شده و نمیداند چه کند. سمندریان مدام میگفت کار کنید! آنچنان از تئاتر به شاگردان خود انرژی خوب میداد که همه مشتاق کار کردن میشدند ولی الان همه چیز عوض شده است.
نکتهای گفتید که خوب است مفصلتر به آن بپردازیم؛ اینکه دوستانی که تدریس میکنند، باید شوق کار و تلاش را در هنرجویان و دانشجویان خود برانگیزند.
این اتفاقی بود که برای خود من افتاد. کاری که در تالار مولوی اجرای عمومی کردم، برگزیده جشنواره تئاتر دانشگاهی بود. آن زمان که این همه سالن اجرا نبود. ما با این شوق کار میکردیم. برگزیده جشنواره تئاتر دانشگاهی به جشنواره فجر راه پیدا میکرد و بعد هم میتوانست نوبت اجرای عمومی بگیرد. آن زمان کیفیت کار، ملاک اصلی بود و شما اگر کاری با کیفیت اجرا میکردید، میتوانستید خود را به عنوان یک کارگردان جوان معرفی کنید. آن شوق هم همراهش بود ولی الان چون رسما مسیر مشخص نیست و هیچ معیاری هم برای ارزیابی کیفی وجود ندارد، همه فکر میکنند کارشان خوب است.
همه فکر میکنند کارگردان هستند.
دقیقا. بارها داور جشنواره بودهام. دیدهام بچههای جوانی را که کارشان خوب نبوده ولی چون برایش زحمت کشیدهاند، فکر میکنند بهترین کار دنیاست. آنان را درک میکنم. ولی چون متر و معیاری وجود ندارد، همه فکر میکنند کارشان خوب است اما چرا نسل جدید همه منتظر یک اتفاق عجیب و غریب هستند. در حالیکه همین اجرای تئاتر، خودش، اتفاق است. این نگرش نسل جدید به دلیل آموزشهای نادرست است. آنان یاد نگرفتهاند که پروسه تمرین و اجرای تئاتر، جذابیت دارد.
راهکار چیست؟ تغییر شکل آموزش؟
من پیشنهادهایم را دادم. واقعیت این است که اول از همه پاشیدن بذر نومیدی متوقف شود و دوم اینکه تئاتر، دوباره به ارزش واقعی خود بازگردد. پیشنهادی بعدیام این است که مسیری را مشخص کنیم که راه را برای نسل جدید که دچار سرگشتگی شده، مشخص کند تا دوباره تئاتر روی ریل بیفتد. به هر حال ارزشگذاریها در نسل جدید اساسا عوض شده است. زمانی مدرک دانشگاهی ارزش بود ولی الان از دیدگاه نسل جدید، ارزش نیست و حتی نوعی اتلاف وقت تلقی میشود. نمیتوانیم همه دیدگاههایشان را هم نفی کنیم چون برخی از نظراتشان درست است. حرف من این است که هر چیزی، وجوه مثبت و منفی دارد ولی پیشنهاد من که راهکار هم نیست، این است که اگر روزی بخواهم آموزش بدهم، به آموزهایی که از راه کتابها و مسترکلاسها در دسترس است، تاکیدی نمیکنم و تمرکزم را میگذارم بر نشان دادن مسیر. این نسل واقعا حیران و سرگردان و پر از پرسش است. خوب و بد را نمیداند. کسی را میشناسم که ۹ نمایش زیرزمینی کار کرده ولی هنوز احساس گمگشتگی دارد و متوجه شده این همان چیزی نیست که خواهانش بوده.
با تمام این صحبتها، فکر میکنید تئاتر چه زمانی به ریل خود بازمیگردد؟
بسیار بسیار سخت است ولی با بازگشت دوباره فعالان تئاتر، این امید هست که بازگردد.